خلاصه ماشینی:
"تنگنظر اگر شاعر است،شاعر گیاهان سوخته و پژمرده است و اگر نویسنده،است نعشکش واژههای مرده،فرد تنگنظر احساس میکند که سند مالکیتهمه را در دست دارد و میتواند هر کاری را که دوست دارد انجام بدهد.
او شانس و اقبال دارد و هر روز شاهرگ خود را با چاقو میزند تا ثابت کند یکیاز برهنهترین،عریانترین و سرخترین نژادهای روی زمین است.
و اما تو،تو در کجای زندگیاتتنگنظری؟چشم دیدن رشد کدام یک از اطرافیانت را نداردی!آیا نگاه تو هممثل نگاه تنگنظر،اخم دارد و با کلامات نیش و زخمزبان میزنی؟ تنگنظر تماموقت خود را به نفی و انکار همهچیز و همه کس اختصاص میدهد.
او حتی از تحسین یککودک هم ابا دارد چرا که همهی تبریکها را برای خودش میخواهد،او نمیخواهد باتمجید خود دل کسی را خوش کند.
او دوست ندارد کسی رشد کند و به شکلهای مختلف جلوی رشد اطرافیانش را میگیرد،او همیشه در حال مقایسه است و فراموش کرده دست خداوند است که فراتر از همهیچیزهای دیگر در زندگی جاری است."