"برکت خانه از اوست همهی روشنی بال فرو برده در اوست پیش پارا نتوان دید جهان تاریکست، ای برادر که ازین کوچهی دلتنگ گذر داری تند!
بدرنگی،به برافروختن کبریتی میشناسی او را از شباهتهایش از نگاهش که غروب همه عالم در اوست از لب خونینش وز دستش که بکبریتی افروخته کرده است درنگ.
دست بر دامنت او را مددی باید کرد ای برادر به افروختن کبریتی."