خلاصه ماشینی:
"بنابراین در این مقاله خود رابه دو موضوعی که مورد ایراد واقع شده-وبه اعتقاد من بهیچ روی نمیتواند از خصوصیاتکار همینگوی بحساب آید-محدود میکنم.
و در این حال،قسمتهای هماهنگشده این جمله درست معرف شعف یک سرباز استپس از پیروزی،و تنها چیزی هم که از اینجمله استنباط نمیشود همان«غیر استنباطی»بودن آنست!(اینرا حتی بیرون از قرینههامیتوان دریافت و از خود قرینهها نیز میتواناز آغاز فصل دوم«وداع با اسلحه»یادکرد.
موضوع اینست که این تندیس سرگشته جویسکه در«داشتن و نداشتن»نظایری پیدا میکند،بهیچروی معرف آثار همینگوی نیست.
اما به اعتقادمن همینگوی در بهترین قطعاتش از«آفتابهمچنان برمیخیزد»تا«پیرمرد و دریا»اینچیزها را بصورت مفاهیمی برای بیان«چیزهایدیگر»بکار گرفته است.
اما اینرا میگویم که به اعتقاد من عشقو کشتار مهمترین مسایل روزگار ما را تشکیلمیدهند و تاکنون اعتبار خود را بدست نیاوردهاند.
من که نمیتوانم شب را به روز بدل کنم،پسبگذار به زعم ایشان این«پرتوپلاها»-کهبه اعتقاد من بیشترین علائم بلوغ همینگوی است-همچنان به حال خود باشد.
و معتقدم اگر گریزیدر کار بوده،گریز از این نوع زندگی موردنظرهمینگوی بوده است."