خلاصه ماشینی:
"در اینوقت پیرهمرد ملتفت فرزندان خود شد،مانند ابرهایسیاه و متراکمی که آسمان را تیره و تار کرده بودند هر لحظهچشمانش تاریک و تیرهتر بنظر میامد،مثل برقیکه از ابرهای سیاهآسمان جدا میشد چشمهای وی نیز چند برق لامع زد،بالاخرهاز قعر دل سوخته و قلب متاثرش چنین فریاد کرد:«لعنت باد برسفید پوستان و آخرین جای پاهای ایشان!لعنت بر هر موجی که آنهابر روی آن باینجا مسافرت کردند-همان سفیدهائیکه بدوابعنوان گدائی به ساحل ما پیاده شدند-منفور باد آن باد مساعدیکهبکشتیهای ایشان وزید،هزاران لعنت و نفرین بر آن تخته سنگهائیکه(1)مقصود از هندی ساکنین بومی امریکاست که از نژاد احمرند (2)بزرکترین ابشارهای عالم در امریکای شمالی بارتفاع 50 مطر سه هندی1 از قطعات نیکلوس لنو )uaneL sualociN( شاعر المانی آسمان قادرانه بوسیلۀ طوفان غضب میکند،چند درختبلوط عظیم و کهن با صدای موحشی از جا کنده شده،غرش رعدبر صدای یکنواخت نیاگارا2غلبه یافت،با ترکههای آتشینبرق موجهای کفدار شط بقسمی رانده شده بسرعت روی هممیغلطند که گوئی خشم و غضب آنها تحریک شده است،هندیهاکنار ساحل ایستاده بر تصادم وحشیانۀ امواج خیره نظر میکنند،ولولۀ را که از آن تولید میشود کوش میدهند،فریاد وحشتناک ومخوف جنکل را-که گوئی آواز مرک است-استماع مینمایند،یکیاز آنها-پیرهمردی متین-با موهای خاکستری و دوتای دیگرپسران قوی وی هستند."