چکیده:
نوشتار حاضر در جهت تحلیل جمع حلول و تعالی در فلسفه پویشی وایتهد، می کوشد در گام نخست نشان دهد که درهم تنیدگی و پیوند اندام وار هستی ها در این نظام پویشی، آن هم در چارچوب مقولاتی عام و فراگیر، ایجاب می کند تا جهان به شبکه ای تبدیل شود که همه هستی های بالفعل در کنش و واکنش دائمی باشند. این کنش و واکنش پیوسته و دائمی ایجاب می نماید که رابطه خدا و جهان از حالت یک سویه (تاثیر خدا بر جهان) خارج شده، به تعامل دوجانبه (تاثیر متقابل خدا و جهان بر یکدیگر) تبدیل شود. در گام دوم با توجه به تعامل دو جانبه خدا و جهان، مبانی مابعدالطبیعی سازگاری میان حلول و تعالی در فلسفه پویشی استخراج می گردد. در گام سوم به چگونگی جمع میان حلول و تعالی در خدا و جهان می پردازم؛ به این معنا که چگونه خدا و جهان از یک سو موجب تعالی یکدیگر شده و از دیگر سو در یکدیگر ...
For analyzing the issue of coincidence of immanence with transcendence in Whitehead’s process philosophy, the present paper attempts at the beginning to show that in this process system, especially in the framework of inclusive and comprehensive categories, entities should be interweave and have organic interrelation; because all the actual entities have reaction against each other. So the prerequisite of permanent reactional relation of the world and its transformation into a web is a mutual interaction between God and world. According to mutual interaction of God and world, in second step we try to extract the metaphysical basics of compatibility between immanence and transcendence in process philosophy. In the third step we deal with quality and circumstances of coincidence of immanence and transcendence in God and world; i.e. how God and world, from one hand, are caused transcendence and, from the other hand, immanent in each other.. ..
خلاصه ماشینی:
جمع ميان حلول و تعالي در فلسفه پويشي وايتهد * رستم شامحمدي استاديار گروه اديان و عرفان دانشگاه سمنان (تاريخ دريافت : ٨٩/٣/٧؛ تاريخ تصويب : ٨٩/٧/١٢) چکيده نوشتار حاضر در جهت تحليل جمع حلول و تعالي در فلسفه پويشي وايتهد، مي کوشد در گام نخست نشان دهد که درهم تنيدگي و پيوند اندام وار هستي ها در اين نظام پويشي ، آن هم در چارچوب مقولاتي عام و فراگير، ايجاب مي کند تا جهان به شبکه اي تبديل شود که همه هستي هاي بالفعل در کنش و واکنش دائمي باشند.
وايتهد با نظر به اين مقولات ، به خوبي آگاه است که اگر به سمت وسويي پيش رود که طي آن ، خداوند به منزله هستي بالفعلي معرفي گردد که فراتر از مقولات بوده ، و واجد تعالي محض باشد، آن گونه که در تمايز بنيادني با ساير هستي هاي بالفعل قرار گيرد، اين امر موجب نقض انسجام و هماهنگي فکري اش مي گردد، ازاين رو، اظهار مي دارد: «خداوند نبايد به مثابه استثنايي بر کليه اصول مابعدالطبيعي تلقي گردد که گويي به مدد او اين اصول حفظ مي شوند، بلکه حتي ضروري است تا او نمونه و الگوي برجسته مقولات باشد» (وايتهد، ١٩٥٧، ص ٤٠٥).
اکنون بايد ديد انديشه وايتهد بر چه مباني اي استوار است ؟ مباني سازگاري و جمع ميان حلول و تعالي در تفکر پويشي وايتهد نگرش ارگانيستي يا اندام وار در جهان شناسي پويشي وايتهد، هستي هاي بالفعل که تاروپود عالم را تشکيل مي دهند، ماهيتا در پويش و تحول دائمي اند، به گونه اي که هستي و وجود هر چيز در گرو پويش است .