چکیده:
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در دههی 1990 و استقلال کشورهای تحت سیطرهی آن، ایران در مرزهای شمال و شمالشرقی خود؛ یعنی آسیای مرکزی و قفقاز با کشورهای نوظهوری همسایه شد. یکی از این کشورها جمهوری آذربایجان است که روابط بین ایران و این کشور بهدلایل بسیاری اهمیت دارد و انتظار میرود در آینده، بین دو کشور روابط بیشتری را مشاهده کنیم. اما با وجود فرصتها و مزیتهای فراوان برای افزایش همکاری، در عمل شاهد روابط سطح پایین، عادی و گاه رو به تعارض و آشفتگی هستیم. بنابراین ما برآنیم تا با نگاهی برساختگرایانه به فهم و درکی از ساختار ژئوپلیتیکی حاکم بر روابط دو جانبهی ایران و جمهوری آذربایجان دست یابیم. از اینرو بهدنبال پاسخگویی به این سوال هستیم که ساختار ژئوپلیتیکی حاکم بر روابط دو جانبهی ایران و جمهوری آذربایجان چگونه و تحت تاثیر چه فرایندهایی برساخته شده است؟ این مقاله دارای دو فرضیه است: یکی اینکه به نظر میرسد ساختار ژئوپلیتیکی حاکم بر روابط ایران و جمهوری آذربایجان از دیالکتیک (جدل و کشمکش) میان فرایندهای همگرا ساز و واگرا ساز برساخته میشود و در فرضیه دوم نیز چنین به نظر میآید که هرچه فرایندهای واگرا ساز بیشتر و گستردهتر از فرایندهای همگرا ساز باشند، آشفتگی در ساختار ژئوپلیتیکی حاکم بر روابط دوجانبه بیشتر است. در این پژوهش بهصورت بینابین، هم از روش هرمنوتیک و هم اثباتی برای دستیابی به پاسخ سوال و رسیدن به درکی از موضوع استفاده شده است.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین مطالب باید گفت رویکرد بر ساختگرایی به برساخته بودن واقعیت اجتماعی-جغرافیایی باور دارد و این واقعیتهادر یکبستر مکانی و سرزمینی و در چارچوب فضایی خاص و نیز در تعاملی بین کنشگران و در ارتباط با ساختار اجتماعی-جغرافیایی فعلی و براساس ساختار معنایی دخیل در کنشها که به دنبال منافع و سیاستهای پیگیر آنها در محیط مادیهستند قوام مییابد که این ساخت حاکم خود در رفتار کنشگران عرصه بازیگری تأثیرگذار میباشد و به وسیلهی اعمالمحدودیت از طریق قواعد و هنجارها در کنش کارگزاران،باعث ساختبابی مجدد آنها میشود.
در اینبررسی مشخص شد که برخی از فرایندهای همگراساز از قبیل تشیع،فرهنگ و رسوم،مراسم و اعیاد مشترک مانند نوروزو نیز بحث همسایگی و نیازمندیهای متقابل ژئوپلیتیکی سبب نزدیکی کنشگران ایرانی و آذری به یکدیگر میگردد وساختار ژئوپلیتیکی حاکم را به سمت بهبود سوق میدهد؛اما در برابر،فرایندهایی از قبیل تقابل هویتی ناشی از جغرافیا وتاریخ،قومیت و تضاد در شکل حکومتها و نظام سیاسی(اسلامگرایی کنشگران ایرانی و لیبرال-سکولاریزم آذریها)این کنشگران،به همراه برخی رویههای منفی مانند مسألهی قرهباغ،تعلل در شناسایی آذربایجان توسط ایران و برخیرفتارهای مشکلزای جمهوری آذربایجان و نیز ارتباطات چالشزا(میان کنشگران دوطرف)باکشورهایی مانند آمریکا،اسرائیل،ترکیه و تا حدودی روسیه از جانب آذربایجان و ارمنستان از سوی ایران(حال درست یا غیر واقعی از منظرآذریها)و همچنین مسأله رژیم حقوقی دریای خزر در عمل باعث برساختگی ژئوپلیتیکی عادی شده که گاه بهآشفتگی و تعارض نیز میگراید."