چکیده:
شیوه روایت یک داستان، از نخستین عواملی است که در تحلیل یک اثر، همواره از اهمیت برخوردار است زیرا کیفیت حضور روایتگر و عمل روایتگری، در کنار دریافتن شاخصه های مد نظر برای انتخاب راوی از جانب نویسنده، به گونه ای که بتواند نیاز روایی داستان را مرتفع سازد و در عین حال، توجه به موجودیت مستقل راوی و روش های متنوع و منتخب وی برای قصه گویی، میزان حضور و یا نبود روایتگر در متن رویداد ها و چگونگی تعامل راوی و روایت با یکدیگر، موجب می-شود تا شیوه روایتگری هر داستان، متفاوت از دیگر همتایان خود گردد. بهره گیری از راوی دانای کل و استفاده از تمام کارایی های آن در پیشبرد روند روایت «رجال فی الشمس»، امری است که توجه ویژه به آن موجب توفیق نویسنده در پرورش خمیر مایه داستان گشته است؛ به گونه ای که دور ایستادن روایتگر از متن برخی رویداد ها و سپس ورود مداخله گرانه وی در رویدادی دیگر، توجه به چگونگی نقل قول گفتار اشخاص داستان در برهه های مختلف، از جمله شگرد هایی است که روایتگر «رجال فی الشمس» در امر داستان نویسی رعایت نموده است. این پژوهش درصدد است به بیان شیوه های روایی رمان « رجال فی الشمس» به شیوه توصیفی – تحلیلی بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در رابطه با بررسی نقش راوی در شیوۀ روایتگری«رجال فی الشمس»و کیفیت حضور وی،سعی بر آن است تا به پرسشهای زیرپاسخ داده شود: 1-روایتگر از چه زاویۀ دیدی به داستان مینگرد؟ -ترفندهای مدنظر روایتگر برای نزدیک شدن به بدنۀ داستان و بیان مستقیمعقیدهاش کدام است؟ 3-نقلقولهای داستان چگونه موجب وقوع چندآوایی روایت گشته است؟ 4-ویژگیهای ادبیات پایداری این رمان چیست؟ پیشینۀ پژوهش از میان بررسیهای صورت گرفته در حیطۀ آثار غسان کنفانی،میتوان بهمقالۀ«البعد التاریخی فی روایۀ الشهید غسان کنفانی"رجال فی الشمس"»(2005)از مهند عدنان صلاحات و«تطور المضامین الزمنیة فی ادب غسان کنفانی»(2004)از غنام محمد غنام اشاره نمد و در زمینۀ توجه به نقش روایتگر در داستان وبررسی زاویۀ دید انتخابی وی و کیفیت ورود به روایت،مقالههای بسیاری بهرشتۀ تحریر درآمده است؛از جمله مقالۀ«راوی چه میداند؟»از هلن اولیایینیا کهشیوۀ روایی یک رمان را مورد کنکاش قرار میدهد و«زاویۀ دید»از حسن بشیر،و«عنصر راوی در داستانهای کهن و داستاهای امروزی(رمان)از دید تطبیقی»از منصوره شریفزاده و«همبستگی میان وجوه رنگارنگ گفتار و اندیشه باتمرکز بر سخن غیر مستقیم آزاد»از ابو الفضل حری.
ک:عبد المطلب،1998) استفاده از افعال ماضی،به عنوان یکی از شاخصههای کلامی شناساییروایتگر دانای کل نیز از مواردی است که در این زمان به چشم میخورد:«دورجسده و استلقی علی ظهره حاضنا رأسه بکفیه و أخذ یتطلع إلی السماء{CP6CP}»(کنفانی،1980:11-12)/»وقف أسعد أمام الرجل السمین،صاحب المکتب الذی یتولیتهریب الناس من البصرۀ إلی الکویت{CP7CP}»(همان:23)/«خرج مروان من دکان الرجلالسمین الذی یتولی تهریب الناس من البصرۀ إلی الکویت{CP8CP}»(همان:34)/«کان ابو الخیزران سائفا بارعا،فقد خدم فی الجیش البریطانی فی فلسطین قبل عام{CP9CP}1948»(همان:51)روایتگر همچنین با استفاده از فعل ناقصۀ«مازال»و مشتقات آن،احساسها و رویدادهایی را که از گذشته تا زمان حال همچنان جریان دارد،روایت میکند و قصد او،این است که خواننده را در مشاهدات خود شریکسازد که البته،زمانی«مازال»دارای چنین کاربردی است که پیش از آن،فعلماضی و یا فعل مضارعی که معنای ماضی از آن برداشت میشود،قرار گرفتهباشد."