چکیده:
توجه به جریان ها و صف بندی های داخلی فرق و مذاهب اسلامی از مسائلی است که می تواند راه گشای بسیاری از پژوهش ها در شاخه های مختلف علوم اسلامی باشد و بسیاری از گره های ناگشوده، به خصوص در فهم گزاره های تاریخی، را بازکند. یکی از برجسته ترین جریان های امامیه در سده های متقدم که به سهولت می توان شواهد حضور آن را ردیابی کرد، جریان هشام بن حکم است که البته در مطالعات کلاسیک کم تر بدان توجه شده است. این مقاله بر آن است با تحلیل گزاره های تاریخی، جایگاه جریان هشام بن حکم را در تاریخ متقدم امامیه بازشناسی کند. از این ره گذر در آغاز شواهد حضور تاریخی این جریان را ردیابی می کند. سپس، مهم ترین عامل تمایز اجتماعی این جریان، یعنی اتهام تشبیه را می کاود و از آن به عنوان عاملی برای جریان سازی علیه هشام و سلسله ی شاگردانش و حتی منزوی نمودن آن ها سخن می گوید. در نهایت نیز به برخی دیدگاه های خاص جریان هشام درباره ی علم امام و قیاس، به عنوان مولفه های بعدی تمایز اجتماعی این جریان، اشاره می کند.
خلاصه ماشینی:
"وی براین باور است که مهمترین تقابل داخلی امامیه در سدههای دوم و سوم هجریقمری،تقابل گروه اکثریت شیعیان امامی با گروهی است که در این مقاله از آن به عنوان«جریانهشام بن حکم»یاد میشود و شامل هشام و سلسله شاگردان وی،همچون یونس بن عبد الرحمن وفضل بن شاذان،میشود که البته این گروه به اعتقاد نگارنده و اذعان برخی پژوهشگران معاصر،در اقلیت بودهاند.
{o1o} براساس این گزارش،میتوان گفت که دست کم از زمان امام جواد-علیه السلام-کهگفتمان علم امام در نوع خاصی از آن مطرح گردید،دو جریان در بین امامیه نهادینه و شناختهشد:نخست گروهی که باور به انقطاع وحی در معنای مطلق آن پس از رسول خدا داشت؛ودوم گروهی که چنین عقیدهای را نپذیرفته و تنها انقطاع وحی نبوتی را تأیید کرده بود.
{o2o} درخصوص فضل بن شاذان،گزارشی{o3o}که در اواسط سدهی سوم هجری قمری از رویاروییدو اندیشه دربارهی علم امام در ایران با تمرکز بر روی نیشابور خبر میدهد،دقیقا نمایانمیسازد که فضل بن شاذان در جزو جریانی قرار داشته که به انقطاع وحی پس از رسول خدا-صلی الله علیه و آله-قائل بوده است.
وجود چنین تلقیای زمانی جدیتر میشود که مشاهده میشود سعد بن عبد الله اشعری قمیپس از نقل اختلافی که راجع به علم امام جواد-علیه السلام-وجود داشته است و اشاره بهاینکه قائلان به انقطاع وحی،قیاس را جایز میشمردند،با عبارتی ابهامآمیز به دیدگاهیونس بن عبد الرحمن در این زمینه اشاره میکند که دست کم نشان میدهد یونس براین باوربوده که برخی امور به صورت مجمل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نازل میشده است وایشان خود،برحسب موارد مختلف،به استنباط از آنها و تفصیلشان اقدام میکردهاند."