خلاصه ماشینی:
"در این اثر نویسنده همانند یک کارگردان سینماکه توسط فیلمبردارش«راش»های زیادی میگیرد،موضوعات فراوان و تصاویر مکانها و توصیفهای متعددی در اختیار دارد،اما برخلافکارگردان سینما که بخشهای معینی از«راش»ها را که مرتبط و ساختارمند هستند،باهم مونتاژ میکند و بقیه را دور میریزد،عملنمیکند،بلکه همهچیز و همهی آنچه را که به ذهنش آمده،مینویسد و پیش میرود و چون روی توصیفها تأکید میورزد،گاهی مخاطباثر،مجذوب چنین توصیفهایی میشود و میانگارد که در پس اینها حادثه یا موقعیتی واقعا داستانی وجود دارد،درحالیکه انجی سیج،چیز تکاندهنده،مهیج،گیرا و یا خارق العادهای رو نمیکند و فقط از یک موقعیت به موقعیت دیگر پل میزند و میکوشد این موقعیتها رابا افزودن ضمایم تخیلی نهایتا با زبان و شیوهای داستانی به تصویر بکشد.
(ص 519) اگر ساختار کلی رمان«سیاهی»اثر انجی سیج را از اول تا آخر بررسی کنیم،به این نتیجه میرسیم که ذهن نویسنده براساس«موقعیتبهموقعیت»و سپس«موضوعبهموضوع»و همزمان با تأکید بر روند استقراییتر«استفاده از ابزار و اشیا و موجودات»پیشمیرود و برای همهی اینها داستانهای تخیلی و جادویی میسازد،اما او برای آنکه از کلیت موضوعمحوری اثر بیرون نزند،مجبور میشودگاهی برای مهار ذهن خودش به یک کلیت موضوعی ظاهرا در برگیرنده،که بتواند به موضوع رمان محوریت سمت و سو بدهد،اشاره نمایدتا حد اقل به یاد مخاطب بیاورد که قضیهی اصلی از چه قرار است؛این کوشش نویسنده گرچه منطقی و توجیهپذیر به نظر میرسد،اما درمقایسه با اختصاص دادن اکثر حجم رمان به جابهجاییها و انواع و اقسام«سازه»ها و«پردازه»های ذهنی و تخیلی جادویی که کثرتشانحوصلهی مخاطب را سر میبرد،چیزی جز یک اشارهی کوتاه و گذرا نیست که اغب هم در فضای شلوغ رمان گم میشود: سیپتیموس گفت:«برج جادوگر تا ابد دوام میآورد."