چکیده:
شکاکیت اخلاقی، عنوانی است عام برای مجموعهای از نظریههای شکاکانه درباره اخلاق، که عمدتا در سه حوزه معناشناسی، متافیزیک و معرفتشناسی جای میگیرد. پاسخهای واقعگرایان اخلاقی به استدلالات شکاکان در دو حوزه معناشناسی و متافیزیک، تا حد زیادی قابل قبول است. اما ارائه پاسخ قابل قبول در حوزه معرفتشناسی نیازمند نظریه مناسب در باب ساختار توجیه است. دو نظریه اصلی درباره ساختار توجیه، مبناگرایی و انسجامگرایی است که هرکدام با مشکلاتی روبهروست. از اینرو برخی از فیلسوفان، برای برون رفتن از مشکل، بر پایه استدلال استعلایی کانت، جایگزین ساختن " کنش استعلایی" را به جای مفهوم متعارف توجیه پیشنهاد کردهاند.
خلاصه ماشینی:
رأي مکي با اين انتقاد نيز روبهرو شده است که يک واقعگراي اخلاقي ميتواند وجود اختلافات اساسي را در بسياري از امور مرتبط با اخلاق بپذيرد، اما در عين حال باور داشته باشد که دربارة گزارههاي کلي اخلاق توافق نظر وجود دارد و در نتيجه گزارههاي کلي اخلاقي ميتواند صادق باشد.
براي مثال حتي اگر گزارة کلي «قتل غيراخلاقياست» بهطور عيني صادق و صدق آن نيز ضروري باشد، اما گزارة «در زمان t و شرايط y ، قتلx غيراخلاقياست» هرچند بهطور عيني صادق باشد، ضرورتاً صادق نيست، بلکه بالامکان صادق است؛ زيرا که با فرض وجود شرايط ديگر مثل z بجاي y ، رفتار مورد نظر ميتوانست اخلاقي باشد.
کسي نميتواند بهطور استنتاجي در باور به گزارههاي اخلاقي موجّه باشد؛ زيرا شخص ش تنها در صورتي ميتواند براي باورهاي اخلاقي خود توجيه استنتاجي داشته باشد، که بتواند باور اخلاقي خود را يا: از يک مقدّمة غيردستوري استنتاج کند؛ يا از گزارهاي دستوري، اما بدون محتواي اخلاقي؛ و يا از از برخي از مقدمات اخلاقي.
استدلال شکاک براي [أ] اين بود که توجيه غيراستنتاجي مستلزم آن است که باورهاي اخلاقي متناقض به يک اندازه موجّه باشد.
مهمترين مشکل مبناگرا اين است که چگونه تجربه، که فاقد محتواي گزارهاي است، ميتواند توجيهگر باورهاي پايه، که واجد محتواي گزارهاياست، باشد؟ اما آيا براي پاسخ به شکاک اخلاقي، ميتوان از مبناگرايي استفاده کرد؟ همانگونه که ديديم به اعتقاد شکاک اگر توجيه باورهاي اخلاقي، ناشي از توجيه ديگر باورهاي اخلاقي باشد، به تسلسل ميرسيم.