Abstract:
در این مقاله تلاش شده است چند اثر ادبی و تاریخی صادق هدایت از دیدگاه تاریخ گرایانه ی جدید مورد مطالعه قرار گیرد. در دورهای که صادق هدایت به نگارش این آثار تاریخی دست زده نوعی باستان گرایی توسط رضاخان در حال ترویج در جامعه بوده است. بنابراین دیدگاه رمانتیک، تلاش میشود افتخارها و بزرگیهایی که در زمان گذشته، در سرزمینی وجود داشته و اکنون وجود ندارد، به یاد آورده شود و اینگونه تبلیغ شود که بازگشت به چنان گذشتهای امکانپذیر است. رمانتیسم باستانگرای رضاخانی از نوع شوونیستی است که تالش میکند با عمال قواعد خودکامه برنامه هایی بلندپروازانه برای بازگشت به چنان شکوه و افتخاری تدارک ا ببیند. متناسب با چنین فضایی که در جامعه به وجود میآید، ابتدا روشنفکران و نویسندگان این دوره نیز به رمانتیسم باستانگرا روی میآورند و بعضی از آنها همچون ذبیح بهروز، متعصبانه در همین مسیر میمانند. برخی دیگر همچون میرزادهی عشقی، هرچند معتقد به نوعی رمانتیسم باستانگرا هستند، اما به هیچ وجه حکومت دیکتاتوری رضاخان را جاده صافکن بازگشت به شکوه و افتخار باستانی نمییابند. در این میانه، صادق هدایت نویسندهای است که در آثار اولیه اش همچون نمایشنامه های پروین دختر ساسان و مازیار توجهی به گذشته ی پرافتخار ایران توجه نشان میدهد. اما رویکرد رمانتیک هدایت متفاوت با رمانتیسم تبلیغ شده توسط رضاخان است. رمانتیسم هدایت سوگوار ایرانی است که ذات پاک آن توسط هجوم عرب به پستی و دنایت آلوده شده است. در این مقاله ویژگیهای درام تاریخی صادق هدایت از منظر تاریخگرایی جدید مورد مطالعه قرار میگیرد. هدف از این مطالعه آن است که رابطه ی درام تاریخی این نویسنده با گفتمان مسلط دوره مورد توجه قرار گیرد، تا نشان داده شود که آیا آثار تاریخی هدایت در جهت گفتمانی که ساختار قدرت خواهان آن بوده حرکت کرده یا در جهت عکس آن. بدین معنی که آیا این آثار، خود، در هیات قدرت درون این گفتمان ظاهر شدهاند یا در شکل مقاومتی درون این قدرت گفتمانی مطرح میشوند. فرضیه ی این مقاله چنین خواهد بود که در تناظر بین آثار تاریخی هدایت با جامعه و سیاست، ذیل گفتمان باستانگرایی، گسسته ایی درون متنی و بینامتنی وجود دارد که گفتمان باستانگرایی در این نمایشنامه ها را در مقایسه با همین گفتمان در سیاست و جامعه، متفاوت و از نوع دیگری ساخته است. این پژوهش، پژوهشی کیفی است که به شیوه ی توصیفی تحلیلی و بر مبنای مدارک کتابخانهای انجام شده است. مدارک مورد استفاده عمدتا مدارک تاریخی مربوط به پهلوی اول و صادق هدایت و آثارش و همچنین، منابع مربوط به رویکرد تاریخگرایی نوین و اصل آثار مورد بررسی هستند.
This study was an attempt to examine some of Sadegh Hedayat’s literary and historical works from the perspective of new historicism. Sadegh Hedayat wrote these works in a period when Reza Shah Pahlavi was promoting a type of archaism in Iranian society. Based on this romantic view, it is attempted to recall the glories that a country once used to enjoy, and thus, to propagate that it is possible to return to such a past. In his early years of writing career and in such plays as Parvin, Sassan’s Daughter and Maziyar, Sadegh Hedayat addressed Iran’s glorious past. However, Hedayat’s romantic approach was different from the romanticism promoted by Reza Shah Pahlavi. Hedayat’s romanticism is a lamentation for an Iran whose pure nature has been contaminated with humiliation and degeneracy by the Arab invasion. An ancient Iranian first resists this invasion but gradually surrenders. Arab’s wretched nature increasingly penetrates into the Iranian’s pure and sublime nature, and finally, in Blind Owl historical nowel, the pure nature is metamorphosed and destroyed within this ignoble nature. Hence, in Hedayat’s works, one can identify a course of destruction of the Iranian identity, which is irreversible, while Reza Shah Pahlavi’s romanticism considers the possibility of the restoration of the glorious ancient time. In addition to these intertextual dissociations, there are other dissociations that can be observed in Hedayat’s works in terms of the encounter between the ancient Iranians and the invading Arabs.
Machine summary:
شایان ذکر است که هرچند یکی از آثار بررسی شده در مقالهی حاضر، رمان بوف کور است، اما عنوان مقاله را درام تاریخی صادق هدایت از منظر تاریخگرایی جدید گذاردهایم، زیرا در بررسی به شیوهی تاریخگرایی جدید که یک رویکرد پساساختگراست مرزهای ژانری، همچون مرزهای دیگر در نظر گرفته نمیشود و بنابراین همانقدر رمان میتواند به عنوان اثر دراماتیک مورد تأمل قرار گیرد که اثر دراماتیک به عنوان رمان.
در این میانه، صادق هدایت نیز با دو درام تاریخیاش پروین دختر ساسان (١٣٠٩) و مازیار (١٣١٢) و رمان تاریخیاش، بوف کور مقاومت متفاوتی در مقابل قدرت ناشی از گفتمان باستانگرایی رضاخانی از خود بروز میدهد.
بههمیندلیل است که مثلا در متن نمایشنامهی مازیار چندینبار از نژاد عرب و جهود در کنار یکدیگر نام برده میشود: «با هم عهد کرده بودیم که بابک کیش زردشتی را به نام خرمدین تجدید بکند و من و افشین هم به زور شمشیر با او کمک بکنیم و ایران را دوباره از زیر تاختوتاز عربها و جهودان بیرون بیاوریم» (هدایت به نقل از آجودانی، ١٣٧١: ٤٨٠) اما یکی از گسستهای مهم در این نمایشنامه که مورد علاقهی تاریخگرایی جدید است، در مطالعهی شخصیت مازیار قابل بررسی است.
نتیجهگیری در این مقاله تلاش شد درام تاریخی صادق هدایت در مقایسه با رمان تاریخی بوف کور از منظر تاریخگرایی جدید مورد مطالعه قرار گیرد و این نتیجه بهدستآمد که هدایت در دو نمایشنامهی پروین دختر ساسان و مازیار به گفتمان باستانگرایی، با گزارهی عمدهی عربستیزی توجه کرده است.