Abstract:
با نگاهی به نمایشهای ایرانی و خارجی درمییابیم که در اغلب موارد،نویسندگان آنها برای دستمایه قرار دادن موضوعات دینی،به سراغ وقایع تاریخ دین و شخصیتهای دینی رفتهاند.اما شیوهء بزرگان ادب فارسی برای انتقال غیر مستقیم و هنرمندانهء معانی بلند و ظریف دینی و عرفانی،در بسیاری از موارد،رمزپردازی و تمثیل بوده است.از داستانها و منظومههای بلند تا حکایتهای کوچک،نمونههای فراوانی را میتوان برای این مطلب شاهد آورد.امروز این شیوههای مؤثر و دیرپا کمتر مدنظر ماست و از آنها غافل شدهایم. یکی از مهمترین دلایل استفادهء گسترده از رمز و مثل و متون گذشتگان آن است که خواستهاند موضوعات لطیف، ناملموس و پیچیدهء دینی و عرفانی را ساده و قابل فهم کنند؛گرچه شاید برخی مواقع نیز بر آن بودهاند که مطلب را در راز و رمز بپیچند تا دور از دسترس همگان باشد! برای رمز و مثل تعاریف متعدد و متفاوت بیان شده است.در این مقاله ضمن جمعبندی این تعاریف و تحلیل چند نمونه از کاربرد این دو در ادب فارسی،تلاش شده است امکانات گستردهای که رمزپردازی و تمثیل برای پرداختن به موضوعات دینی در صحنهء نمایش ایجاد میکند،تبیین شود.
Machine summary:
"برای مثال در«انجیل لوقا»آمده است که آمدن گناهکاران نزد عیسی (ع)برای فریسیان و کاتبان گران میآمد،از همین رو عیسی «برای ایشان این مثل را زده گفت کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها کم شود که آن نود و نه را در صحرا نگذارد و از عقب آن گم شده نرود تا آن را بیابد،پس چون آن را یافت به شادی بر دوش خود میگذارد و به خانه آمده دوستان و همسایگان را میطلبد و بدیشان میگوید با من شادی کنید زیرا گوسفند گمشدهء خود را یافتهام.
»35 اگر حکایت و داستان را در کنار نمایش و فیلم،یکی از اشکال قصهگو و مبتنی بر اصول در اماتیک بدانیم،تأمل در نقش و جایگاه رمز و تمثیل در آنها-به عنوان قالب به دست آمده از بزرگان ادبیات و عرفان-تا حد زیادی جایگاه این عناصر در هنر نمایش را نیز برای ما روشن خواهد کرد.
اگر برای نمونه به چند اثر داستانی عطار توجه کنیم،درمییابیم که او نیز گاه در میان حکایتهایش،رویدادی از زندگی شخصیتهای تاریخی را دستمایه قرار داده،اما هنرمندانهترین و دلکشترین بخشهای آثار او معمولا حکایتهایی است که به زبان رمز و تمثیل نگاشته شده است.
پرداختن به وقایع تاریخ دین و زندگی شخصیتهای تاریخی،خود تا حدود زیادی زمینه را برای فاصله گرفتن از زبان تمثیلی فراهم میکند و برعکس،شرح و بسط نکتهای از عالم معناست که هنرمند را به خلق داستانی رمزی و تمثیلی سوق میدهد،که البته این نیز مستلزم آن است که نمایشنامه نویس و نمایشگر خود با عوالم معنا آشنایی و نسبتی داشته باشند."