Abstract:
هر نظریه اجتماعی در بدو شکل گیری، از عوامل متعددی تأثیر می پذیرد. اندیشه اجتماعی اشاعره نیز مبتنی بر مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی خاصی است که در ریشه کلام اشعری دارد. ابتنای چنین دانشی بر مبانی کلام اشعری، حوزه های فکری ویژه ای را فعال می کند که محافظه کاری و تمرکز بر توصیف و تبیین را وظیفه اصلی این دانش قرار می دهد. با توجه به عقبه تفکر اشعری، ظرفیت دانش تفسیری، تفهمی و انتقادی را از آن سلب می کند. از سوی دیگر، این دانش را به رئالیست ها نزدیک می سازد که خود را در حصار امر واقع و رخدادهای گذشته محصور کرده و ظرفیت خروج از وضع موجود و آرمان پردازی را نخواهد داشت. در این تحقیق، مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی اشاعره، به عنوان مبانی معرفتی آنان بررسی شده و در قالب روش شناسی بنیادین، ظرفیت های تولید دانش اجتماعی آن مبانی بیان شده است.
Every social theory is influenced from the beginning of its development by different factors. The social thought of Ash‘arites، too، is based on special epistemological or non-epistemological principles which are rooted in Ash’arite theology. Such knowledge which is based on Ash‘arite theology، revitalizes special ideological areas which consider conservatism and concentration on description and demonstration as the main function of this knowledge. The trends of Ash‘arites’ thought which came، later made Ash’arism lose the capability of having interpretive، explanatory and critical knowledge. On the other hand، this condition brings this knowledge closer to the followers of realism who surround themselves by the barriers of status quo and past events، and cannot dissociate themselves from the present situation and idealization. This research investigates Ash‘arites’ ontological، anthropological and epistemological principles and demonstrates، in the framework of fundamental psychology، the potential they have for producing the sociology of these principles.
Machine summary:
"بنابراین، به زعم اشاعره، پذیرش نظریه طبیعت و ضرورت در مورد رابطه موجودات با یکدیگر، بیانگر نوعی جبر و حتمیت بوده و با فعال مایشاء بودن خداوند منافات دارد؛ یعنی اگر بگوییم: «طبیعت آتش سوزاندن است»، به این معناست که جهان هستی نظام خاصی دارد و خدا مجبور است که از این نظام تبعیت کند.
اگر در نهایت، مجرای حسی ورود آن به ذهن شناخته نشد، بی اعتبار شده و فاقد ارزش واقع نمایی خواهد بود؛ زیرا علم در معنای مدرن آن، ناظر به دانش آزمون پذیر است و از این جهت، در مقابل سایر معرفت های بشری قرار می گیرد که تا مدت ها عهده دار شناخت واقع بودند و بر مبنای عقل گرایی، دانش غیرتجربی و آزمون ناپذیر را نیز شامل می شدند (پارسانیا، 1389، ص 23).
با ملاحظه مواردی در هستی شناسی اشاعره، مانند اشتراک لفظی وجود و بحث علیت، دانش اجتماعی ملهم از کلام اشعری از جهاتی به تفکر تجربه گرایانه در دنیای مدرن نزدیک می شود؛ چراکه جریان اشعری، جریانی ضد عقل است که استدلال عقلی و علیت به معنای عقلی اش را برنمی تابد.
چنان که علوم انسانی با محدود شدن به روش های پوزیتیویستی، ابعاد انتقادی خود را از دست می دهند، دانش اجتماعی اشاعره هم با پشت کردن به تعلیمات عقل عملی، ظرفیت اعتبارسازی بر اساس عقل را از دست داده، در چارچوب دانش محافظه کارانه قرار می گیرند؛ زیرا اعتباریات یک بار برای همیشه تولید نمی شوند، بلکه به طور مستمر اراده شده و تولید می شوند."