Abstract:
رویدادهای سه سال گذشته در جهان عرب و نقش برجسته گروههای اسلامگرا در آن ضرورت توجه جدی به اندیشههای سیاسی سنی را بیشازپیش آشکار کرده است. اندیشههایی که طیفی از گرایشهای افراطی، میانهرو و غربگرا را در بر میگیرد. دکتر یوسف قرضاوی، یکی از فقهای برجسته معاصر اهل سنت است که در حوزه عمل سیاسی نیز ایفای نقش کرده است. وی که خود را به جریان «الوسطیه الاسلامیه» متعلق میداند، خطمشی فکری خود را «نوسلفی» میخواند. اندیشه سیاسی او ترکیبی از سلفیگری و نوگرایی است. پرسش اصلی در این مقاله آن است که بر اساس چه شاخصهایی میتوان اندیشه سیاسی قرضاوی را نوسلفی توصیف کرد؟ بدین منظور با روش تفسیری متنمحور، ابتدا بنیادهای نظری اندیشه قرضاوی و سپس نگرش وی در باب سیاست تجزیهوتحلیل میشود. این بررسیها برای یافتن پاسخ پرسش بالا نشان میدهد که قرضاوی با تأکید بر اجتهاد، راه را برای نوگرایی در فقه سیاسی اهل سنت میگشاید. او که همانند سایر سنتگرایان، دیدگاهی حداکثری نسبت به دین دارد، اندیشه جدایی دین از سیاست را با اسلام بیگانه میخواند و تشکیل حکومت را مطالبه شریعت میشمارد. درعینحال، او با نظریه انتصاب حاکم دولت اسلامی توسط خداوند موافق نیست و به سبک نوگرایان تصویری از دولت اسلامی ارائه میکند که خود آن را «حکومتی مدنی» و متکی بر بیعت، انتخاب و شورا توصیف میکند. از سوی دیگر، شرایطی که وی برای حاکم برمیشمارد همانهایی است که در نظریات سیاسی کلاسیک اهل سنت مشاهده میشود و بر تفقه، تقوا، تدبیر و امانتداری تأکید میورزد، اما به شیوه نوگرایان وظیفه دولت را مشتمل بر حفظ حقوق و آزادیهای فردی مانند آزادی اندیشه میداند. به اعتقاد او، شریعت، قانون دولت اسلامی است، اما این دولت در حوزه غیرمنصوصات میتواند به قانونگذاری بپردازد. او برخلاف اکثریت علمای سلف سنی، در صورت ستمکاری و دوری جستن حاکم از عدالت، حکم به عزل وی میدهد، اما همصدا با ایشان راههایی را برای همکاری با حکومت جور میگشاید.
Machine summary:
در این مقاله اندیشه قرضاوی در خصوص حکومت و به طور خاص وجه تمایز آن با نگرش سلفی در میان اهل سنت مورد بررسی قرار می گیرد؛ بنابراین ، پرسش اصلی مقاله آن است که بر اساس چه شاخص هایی می توان اندیشه سیاسی قرضاوی را نوسلفی توصیف کرد؟ برای پاسخ گویی به این پرسش ، بعد از آشنایی با مبانی نظری اندیشه وی، دیدگاههای او پیرامون سیاست و حکومت (از نظر شرایط ، وظایف و اختیارات حاکم ، نقش مردم در حکومت و مشروعیت بخشی به آن و نحوه قانونگذاری و اجرای آن) تجزیه وتحلیل می شود.
(قرضاوی، ١٣٧٩الف : ٣٤٨) نگرش کلی قرضاوی درباره فقه سیاسی این است که مسلمانان در سدههای اخیر در شناخت حکومت از دیدگاه اسلام بسیار کوتاهی کرده اند، زیرا به همان اندازه که در دیگر عرصه های فقه مثل بخش عبادات کار شده، در زمینه نظام سیاسی و حکومتی تحقیق و بررسی و اجتهاد نشده است .
(قرضاوی، ١٣٩٠الف : ٥٤ - ٥٥) قرضاوی لازمه زندگی خوب و سالم برای مسلمانان را تشکیل دولت اسلامی می داند که بتواند با دنیای درهم تنیده متنوع سیاسی و مذهبی چنان رابطه ای برقرار کند که مرزها را درنوردیده و موانع را از پیش پای بردارد و مانند شهری واحد شود، زیرا جامعه مجموعه ای درهم تنیده از افراد نیرومند و ضعیف ، زن و مرد، پیر و جوان است ، و در آن افرادی وجود دارند که به خاطر رضای خدا و اشتیاق به خوبی ها بر خود سخت می گیرند و بر ماست که در قانونگذاری و صدور فتوا، به همه این موارد توجه کنیم و یکیک آنها را در نظر بگیریم .