Abstract:
هیوم در ارائة رای خود دربارة منشا باور دینی، از معرفتشناسی تجربهگرایانهاش بهره میبرد؛ اما پارهای تعارضات درونی آن را نحیف میکند و نظریة طبیعتگرایانة هیوم دربارة خاستگاه دین را از انسجام و استحکام تهی میسازد. بر این اساس، در این جستار ابتدا رای هیوم دربارة منشا دین بیان میشود و پس از بررسی میزان تاثیر معرفتشناسی هیوم بر گزارة فلسفة دینی او، نقدهایی بر هیوم وارد میکنیم که بهطورعمده بر ناسازواری این گزارة فلسفه دینی هیوم با آرای معرفتشناختی او متمرکز است. پس از مشخص شدن تاثیر حداکثری معرفتشناسی هیوم بر نظر او در مورد منشا دین، این نتیجه به دست آمد که اولا بهترین نقدها بر نظر هیوم دربارة منشا دین، نقدهایی هستند که عمدتا بر مبانی معرفتشناختی او متمرکز شده است؛ ثانیا رای هیوم در این مورد استحکام لازم را نداشته است و در این میان، نداشتن انسجام درونی، نقش عمدهای در تضعیف نظریة هیوم دارد.
Machine summary:
ب) رأی هیوم دربارة منشأ دین هیوم در کتاب تاریخ طبیعی دین می¬گوید که دین اصلی و نخستین بشر، شرک (چندگانهپرستی) (Polytheism) یا بتپرستی بوده است: انسان¬های بدوی در برخورد با هر حادثه¬ای، آن حادثه را معلول علتی میپنداشتند؛ از سوی دیگر، ازآنجاکه بسیاری از این حوادث و رویدادها در تعارض و تضاد با یکدیگر واقع می¬شدند، آنان به این مطلب رسیدند که آن پدیده¬ها علت واحدی ندارند و به وجود علل متعددی برای آن حوادث معتقد گردیدند و به این دلیل که سطح اندکی از تعقل داشتند، توانایی شناختن آن علل را نداشتند و آنها را ناشناخته و پنهان تلقی می¬کردند (هیوم، 1387، ص38).
در توضیح قسمت (الف) باید گفت، این قسمت از تحلیل هیوم دربارة خاستگاه دین، بر اساس شکاکیت او و روانشناسانه است؛ زیرا از دید هیوم انسان خدایان را عوامل ایجاد وقایع و بلایای طبیعی و بنابراین علل بیم و امیدهایش می¬یابد و به دلیل همین ترس و نگرانی، به وجود خدا معتقد می¬شود.
البته هیوم می¬تواند به این نقد چنین پاسخ دهد که وجود یا نبود علل ماورایی برای باور به دین را ما در مجال دیگری بحث کرده¬ایم (سراسر گفتوگوها و بخش¬هایی از پژوهش) و در اینجا- یعنی تاریخ طبیعی- قصد داریم بررسی کنیم اکنون که علت یا علل وجود جهان از نظر عقلی اثباتشدنی نیست، چرا بشر دارای اعتقادات دینی است و اغلب میکوشد آن را با فلسفه¬ورزی و استدلال¬آوری اثبات کند؟ بنابراین بحث هیوم در اینجا فرع بر بحث قبلی و مبتنی بر آن است و تاریخ نگارش آثارش نیز این موضوع را تأیید می¬کند.