Abstract:
بهنظر میرسد قابوسنامۀ عنصرالمعالی و شهریار ماکیاولی با وجود شکلگیری در بسترهای زمانی و مکانی متفاوت از نظر اهداف و مضامین سیاسی شباهتهایی با هم دارند که آنها را قابل مقایسه میسازد. شاید مقایسۀ این دو اثر بتواند بخشی از شباهتها و تفاوتهای سیاستنامۀ ایرانی و رسالههای سیاسی آموزشی غربی را آشکار کند. این مقایسه براساس الگوی منطق درونی اسپریگنز یعنی شناخت بحران، ریشهیابی، جامعۀ آرمانی و راهحل صورت میگیرد. هرچند بستر اندیشهورزی این دو متفکر متفاوت است، مهمترین بحران پیش روی عنصرالمعالی، اضمحلال فرهنگی و سیاسی ایرانزمین و مهمترین بحران پیش روی ماکیاولی، فقدان وحدت سیاسی ایتالیاست؛ ریشۀ بحران از نظر عنصرالمعالی حاکمیت دولتمداران غیرفرهیخته و ناآزموده و از نظر ماکیاولی سیطرۀ کلیسا و نهاد دین بر جامعۀ ایتالیاست؛ جامعۀ آرمانی عنصرالمعالی مبتنی بر حکومت شهریاری صاحب گوهر (فره ایزدی) است که احیاگر هویت و فرهنگ ایرانی است و جامعۀ آرمانی ماکیاولی مبتنی بر حکومت شهریاری صاحب قدرت که بااقتدار وحدت سرزمینی را برای ایتالیا به ارمغان بیاورد؛ راهحل عنصرالمعالی اتخاذ سیاست اخلاقمدارانه، دادگرایانه، خردمندانه و دینمدارانه توسط حاکم و راهحل ماکیاولی اتخاذ سیاست غیراخلاقی، اقتدارگرایانه، واقعبینانه، عقلمدارانه و در نهایت مدرنسازی دولت است. قابوسنامۀ عنصرالمعالی تداومبخش اندیشۀ سیاسی ایرانشهری و فاقد تحول در ساخت اندیشهورزی سنتی ایرانی است و به یک معنا بازتولیدکنندۀ حکومت اقتدارگرایانۀ خیرخواه ایرانی است. درحالی که شهریار ماکیاولی تا حدود زیادی از سنت اندیشهورزی اخلاقمدارانه و الهیاتی کلاسیک غربی فاصله میگیرد و گونهای نظام سیاسی اقتدارگرایانه مدرن را ترسیم میکند که در آن شهریار به طرق مختلف از جمله غیراخلاقی نهتنها ضامن ثبات و وحدت، بلکه ضامن اخلاق مدنی نیز است.
It seems that Qabus nama (Mirror of princes) of Onsorolmaali and Shahriar Machiavelli as being formed in different temporal and spatial backgrounds، one in 11th century and another one in Italia of 16th century، have some similarities in terms of political content making them as comparable. Perhaps، the comparison of these two works can reveal some similarities and differences of political Iranian codices and political theses of western education. The comparison is made based on internal logic model (Sprignes)- the recognition of crisis، finding causes، utopia and solution. We can say although thought basis of these two theorists is different، the most important crisis of Onsorolmaali is cultural and political destruction of Iran and the most important crisis of Machiavelli is the dominance of church and religion on Italy community. Utopia of Onsorolmaali is based on royal ruling (Fare Izadi) renovating Iranian culture and identity and utopia of Machiavelli is based on royal ruling of virtue brining the unity to country of Italy. The solution of Onsorolmaali is taking ethical، fair، wise and religious policies by the ruler and the solution of Machiavelli is taking non-ethical، authoritative، realistic، wise policies and mostly he attempts to modernize the government. Qabus nama of Onsorolmaali continues the political thought of Iran and it doesn’t have any change in traditional Iranian thought basis and reproduces Iranian benevolent authoritative government. Shahriar Machiavelli is away from western classic divine and ethical thought tradition and draws a modern authoritative political system in which Shahria guarantees not only stability and unity but also it guarantees the civil ethics as in non-ethical way.
Machine summary:
هرچند بستر اندیشه ورزی این دو متفکر متفاوت است ، مهم ترین بحران پ ش ی روی عنصرالمعالی، اضمحلال فرهنگی و یساسی ایران زمین و مهم ترین بحران پ ش ی روی ماکیاولی، فقدان وحدت سیاسی ایتالیاست ؛ ر ۀشی بحران از نظر عنصرالمعالی حاکمیت دولتمداران غیرفرهیخته و ناآزموده واز نظر ماکیاولی سیطره کلیسا و نهاد دین بر جامعۀ ایتالیاست ؛ جامعۀ آرمانی عنصرالمعالی مبتنی بر حکومت شهریاری صاحب گوهر (فره ایزدی) است که احیاگر هویت و فرهنگ ایرانی است و جامعۀ آرمانی ماکیاولی مبتنی بر حکومت شهریاری صاحب قدرت که بااقتدار وحدت سرزمینی را برای ایتالیا به ارمغان بیاورد؛ راه حل عنصرالمعالی اتخاذ سیاست اخلاق مدارانه ، دادگرایانه ، خردمندانه وین مدارانه توسط حاکم و راه حل ماکیاولی اتخاذ سیاست غیراخلاقی، اقتدارگرایانه ، واقع بینانه ، عقل مدارانه و در نهایت مدرن سازی دولت است .
است و بدین معنا میان رشته ای است ؛ دوم اینکه توسط یکی از حاکمان محلی به نگارش درآمده است و نه وزرا یا دبیران (الهیاری، ١٣٨١: ١٢٧)؛ سوم اینکه به نظر میرسد قابوسنامه ترکیبی از «فابل »٢ و سیاست نامه است و از این رو میتوان آن را در حد فاصل کتاب های همچون کلیله و دمنه نصرالله منشی و سیاست نامۀ خواجه نظام الملک جای داد.
در مقابل در اندیشۀ سیاسی غرب شهریار ماکیاولی که در سرآغاز عصر رنسانس به نگارش درآمده است ، خود انقلابی در نوع نگرش به سیاست محسوب میشود و به نظر میرسد از نظر هدف بتوان آن را گونه ای رسالۀ آموزشی درباره ش ویه حکمرانی قلمداد کرد.