چکیده:
اخلاق و عرفان دو مطلوب متعالی برای انسان هستند. ازاین رو، تامل در نسبت عرفان و اخلاق، هم برای عرفان پژوهان و هم برای پژوهشگران اخلاق اهمیت دارد. اما برخی عرفان را ناسازگار با اخلاق و گروهی آن را فوق اخلاق دانسته اند. عزلت و انزوای عرفا و استغراق عارفان در ذکر و مراقبه و درون نگری موجب شده است که به نظر برخی، اخلاق و دگردوستی در زندگی عارفان کم رنگ باشد. از سوی دیگر، نه از اخلاق می توان گذشت، نه می توان عرفان را نادیده گرفت، بلکه مطلوب جمع میان آنهاست. غرض این نوشتار دفع شبهه ناسازگاری اخلاق و عرفان و ارائه نظریه ای عرفانی درباره منشا اخلاق از راه تامل در آموزه های عرفانی است. جان کلام در نظریه عرفانی اخلاق این است که عشق برخاسته از خداآگاهی عرفانی، منشا اخلاق و دگردوستی است.
Ethics and mysticism are two transcendental desires of human. Therefore, deliberation on the proportion of mysticism and ethics is important for scholars of the both fields. Some scholars, however, have considered mysticism as incompatible with ethics and some others as something beyond it. Mystics` hermit and their state of being in full meditation and introspection have caused some scholars think ethics and philanthropy not being apparent in the mystics’ lives. On the other hand, neither ethics nor mysticism could be ignored. The desired state is their collection. This paper aims at removing the doubt of incompatibility between ethics and mysticism, and proposing a mystical theory about the origin of ethics through reflecting on the mystical teachings. The gist of mystical theory of ethics is that: the risen love from mystical theology is the source of ethics and philanthropy.
خلاصه ماشینی:
(فنائی اشکوری، 1390: 130) نظریۀ عرفانی اخلاق پس از فراغ از اینکه بین عرفان و اخلاق ناسازگاری نیست، بلکه اخلاق و دگردوستی جزء ضروری عرفان است، این پرسش مطرح میشود که آیا عرفان، خود نظریهای اخلاقی دارد؟ آیا میتوان از عرفان نظریهای اخلاقی استخراج کرد؟ اگر پاسخ مثبت است، نظریۀ اخلاقی عرفانی چیست؟ به سخنی دیگر، پرسش این است که منشأ اخلاق که عمدتا ناظر به خیر و نفع دیگران است، چیست؟ با اینکه حب ذات، ذاتی انسان است، چگونه است که انسان به خیر دیگران میاندیشد؟ در اینجا بحث از اخلاق عرفانی یا نقش عرفان در اخلاق بشری نیست ـ که اولی بحثی اخلاقی و عرفانی و دومی بحثی تاریخی و اجتماعی است ـ بلکه بحث در این است که ریشۀ ارزشهای اخلاقی چیست؟ این بحث مربوط به فلسفۀ اخلاق است.
» (فصلت / 53) اینکه «شهید» در اینجا بهمعنای مشهود باشد نیز منافاتی با سخن ما ندارد و از آن نمیتوان تقدم خداآگاهی بر خودآگاهی را نتیجه گرفت؛ چراکه مضمونش چیزی بیش از این نیست که خداوند مشهود هر شاهدی است، اما شرط شاهد بودن هر شاهدی خودآگاهی حضوری است.
2. گرچه خداوند فوق ممکنات است و عارف نیز با ارتباط و اتصال به حق میکوشد تا از دنیا انقطاع پیدا کند، فراتر رفتن از ارزشهای اخلاقی ـ که لازمۀ کمال وجودی است ـ متصور نیست، بلکه اخلاق در عرفان رنگ الهی میگیرد و تعالی مییابد.