چکیده:
روایت به اشکال مختلف و بیشمار در همة اعصار و مکانها و جوامع حضور دارد. روایت با تاریخ بشر آغاز میشود و در هیچ کجا ملت بیروایتی وجود نداشته است. روایت درست مانند زندگی است؛ چرا که انسان تحت تأثیر منطق روایی داستان است و در نتیجه ساختار روایات همچون زندگی مختلف آدمیان از گسترهای وسیع برخوردار است. آنچه موجب تمایز اشکال روایت میشود، شیوة بهکارگیری عناصر روایی شامل پیرنگ، راوی و... در یک داستان است. در این جستار قصد داریم تکنیک روایی و روش خاصی را که صادق هدایت و عباس معروفی به ترتیب در بوف کور و پیکر فرهاد، به عنوان رمانهای مدرن، به کار گرفتهاند، بررسی کنیم و سرانجام به دستور زبان این دو نویسنده پی ببریم و تمایز روایت آنها را نشان دهیم. همچنین با ذکر مثالهایی از هر دو داستان، پیچشها و تعقیدهای هر کدام را بازنماییم.
خلاصه ماشینی:
در این جستار قصد داریم تکنیک روایی و روش خاصی را که صادق هدایت و عباس معروفی به ترتیب در بـوف کـور و پیکـر فرهـاد، بـه عنـوان رمان های مدرن ، به کار گرفته اند، بررسی کنیم و سرانجام به دستور زبان این دو نویسنده پی ببـریم و تمایز روایت آنها را نشان دهیم .
با این حال ، بوف کور ساختار دقیق و مشخصی دارد و وجود تشـابهات در چهـارچوب ساختاری دو بخش ، بین آنها پیوند برقرار میکند؛ تشابهاتی که از منطـق تکـرار پیـروی میکنند و مصادیق متعددی دارد که یکی از آنها تکرار عدد «دو» و «چهـار» در سراسـر / داستان است یا مثلا در بخش اول ، وقتی به سوی گورستان میرود، خانه های عجیبی بـه اشکال منشور و مخروطی میبیند؛ و در بخش دوم ، باز همین خانه هـا را بـا دریچـه هـای کوتاه و تاریک میبیند (همان : ٣٤ و ٧١).
راوی هر سه زمان ، شخصیت اصلی رمان ، زن اثیری روی جلد قلمـدان اسـت کـه در خواب دیگری زندگی میکند و گاه به شیوة تک گویی درونی و حدیث نفس ، ذهـن خـود را روایت میکند و گاه در ذهـن او ـ معشـوق ـ و گـاه در ذهـن شـما ـ مخاطـب ـ قـرار میگیرد (ذهن در ذهن ) و به صورت دانای کل ، زندگی خود را شرح میدهد، اما با وجـود راوی مشترک، فضاها و زمان ها به گونه ای در هم تنیده شده اند که خواننده درنمـییابـد که در حقیقت همۀ این فضاها از عالم واحدی حکایت میکنند، با این تفاوت که در ایـن عالم واحد، طرحی با آغاز و میان و پایان در کار نیست و نمیتوان داسـتان منسـجمی از آن استنتاج کرد.