خلاصه ماشینی:
به همین روی کربن، مسیح شناخت مسیحیت رسمی را که به حلول خداوند قائل است، مورد انتقاد قرار میدهد و از مسیح شناخت دیگری دفاع میکند که هر چند در حاشیه مسیحیت رسمی حیات داشته است ولی اینک به تاریخ پیوسته یا به تعبیر کربن « به بهشت ارباب انواع» بازگشته است.
به اعتقاد کربن این تلقی از ارتباط ملک با ملکوت، هر چند در جریان اصلی مسیحیت به حاشیه رانده شده و حتی از میان رفته است، ولی به شکل کاملتر و بالندهتری در اسلام شیعی(نظریه امامت) تداوم یافته است.
یک مطلب اساسی این است که، نه فقط آن مسیح شناخت که مورد قبول قرآن کریم است، صراحتا دوستیستی است(مقایسه کنید با: نساء (156] 157)7، بلکه علاوه بر این نظریه امام، امام شناخت مخصوص به عرفان شیعی نیز، در کلیت آن، برمنبایی دوسیتستی تصور شده است.
این معنا در این تصور که ظهور حق در هر مورد متناسب با مظهریت نفس، یعنی قابلیت نفس برای نشان دادن یک صورت الهی به وی است، مستتر است(همین است معنای عبارت «چنانش دیدم که در توان داشتم»).
[13a] به همراه این، از سوی دیگر نوعی تعالی بشریت مطرح است، به این معنا که طبیعت بشری، دیگر «طبیعت» به معنای دقیق کلمه نیست و به شرایطی کاملا موقتی، تبدیل میشود: یعنی آدمی به حکم اصل خود، و اگر خود بخواهد، به نوعی فرشتهگونگی فراخوانده شده است( همینطور است در مورد عقیدهای که در شبان هرماس نیز بدان اذعان شده است)- پیشدستی آدمی نسبت به آن، دقیقا متناسب با صلاحیت وی برای شهود مظاهر حق است.
درباره همین تصویر از مریم به عنوان فرشتهای آسمانی که به صورت زنانه برای حمل فرشته دیگر (مسیح) به زمین فرو فرستاده شد، مقایسه کنید با: H.