چکیده:
کتاب سر الاسراء فی شرح حدیث المعراج تألیف آیتالله سعادتپرور است که این نوشتار با تحلیل گفتمان بخشی از مقدمه آن، روش سندشناختی وی درباره این حدیث را تحلیل کرده است. هدف از این تحقیق، بررسی الگوی گفتمانی خاص مؤلف در بررسی سند روایت معراج، برای دستیابی به بعد پنهان این گفتمان است و با رویکردی فراروشی به ارزیابی ابعاد روششناسانه این کتاب پرداخته میشود. در نهایت، با استفاده از این مورد خاص، الزامات خاص سندکاوی در روایات عرفانی و اخلاقی بهعنوان «الگویی عام» به گونه روشمند تبیین میشود. چارچوب نظری این تحقیق، نظریات سه علوم: «اصول استنباط»، «رجال» و «درایةالحدیث» و روش تحقیق آن، تلفیقی از تحلیل گفتمان و روش کتابخانهای و نوع تحقیق نیز توصیفی ـ تحلیلی براساس موردپژوهی است. نتایج تحلیل گفتمان این متن عبارتند از: کشف زیرساختهای علمی و فنی این کتاب و نیز استفاده مؤلف از گسترهای وسیعتر از شیوههای متعارف در سندکاویها، یعنی بررسیهای اصولی، درایهای و رجالی سند حدیث؛ استفاده از سه روش دیگر بر مبنای روششناسی عقل، کتاب و سنت که عبارتند از: عرضه حدیث بر قرآن کریم، عرضه حدیث بر دیگر روایات و کسب اعتبار حدیث به کمک نظر کارشناسان (حدیثشناسان عرفانپژوه و اخلاقپژوه).
Finally, by applying this particular case, the special requirements of document-mining in the mystical and ethical narrations are explained as a framework of this study is based on theories of three sciences of principles -Hadith of discourse analysis and documentary method and the type of the study is analyico-descriptive based on case study. The results of the discourse analysis of this text include: discovery of the book echnical infrastructures and usage of a more widespread range of conventional methods of documentmining i.e. fundamental, expertise and rijali analyzes of the Hadith document by the author; usage of three other methods based on methodology reason, the book and tradition including presentation of Hadith to the Holy Quran, presentation of Hadith to other narrations and obtaining credibility of Hadith by the help ofexperts (Hadith experts researching on mysticism and ethics).
خلاصه ماشینی:
(هاشمی شاهرودی و دیگران، 1423: 1 / 219 ـ 217) نگاهی به مصادیق این قاعده در فقه که برخی معاصران در جمعآوری ابواب فقهی بیان کردهاند، (سبحانی، 1415: 4 / 76 ـ 71) مؤید کارکرد مذکور از این قاعده است؛ همانطور که حدود علم فقه بهمعنای متعارف آن ـ نه معنای قرآنی ـ روایی که عبارت است از علم منتهی به عمل صالح قلبی و جسمی نسبت به مجموعه تعالیم دین؛ بلکه علمی با بحث از احکام خمسه درباره افعال مکلفان که از طهارت تا دیات در کتب معهود جمعآوری شده است ـ دراینباره بحث میکند (محقق حلی، 1403: 47؛ رشتی، 1313ق: 25 و 360؛ قمی، 1378ق: 6 ؛ اصفهانی، 1404: 387؛ خویی، 1417 الف: 1 / 23) و این تأیید دیگری بر معنای مذکور است؛ حال آنکه بحث اصلی اخلاق، سخن از ملکات نفس است، (طوسی، بیتا: 14) نه فقط رفتارهای ظاهری و ازاینرو مطالعه رفتارهای ظاهری برای اصلاح نفس نیز نوعی مسئولیت علم اخلاق است؛ اما از آنجا که دانش فقه به بررسی بخشی از این رفتارها میپردازد، خود را از سخن گفتن درباره آن معاف نموده است.
این نکته مهم را هم نباید از نظر دور داشت که براساس مبانی مطرحشده در چارچوب نظری، خبر واحد تنها در فروع عملی حجت است و در اعتقادات دارای حجیت نیست؛ بنابراین رفتار حدیثپژوهی مؤلف سر الاسراء در یقینیابی از صحت فرازهایی از حدیث معراج که دارای بار اعتقادی است، الگویی متعین است؛ اما به کار بردن این روش در بررسی صحت روایات اخلاقی، اگر متعین نباشد ـ یعنی در مباحث اخلاقی هم به حجیت خبر واحد غیر محفوف به قرائن قطعی معتقد باشیم ـ بهعنوان بهترین گزینه از شیوههای اصولی و قانونمند قابل ارزیابی است که هیچ شبههای را در صحت روایت باقی نمیگذارد.