چکیده:
فقهای شیعه و سنی سابالنبی را مهدورالدم و مستحق قتل میدانند. بسیاری از فقهای شیعه سب پیامبران( و أئمه طاهرین( و حضرت صدیقه طاهره(س) را نیز ملحق به سبالنبی( میدانند. این مقاله تنها به واکاوی سب أئمه طاهرین( میپردازد و این مسئله را از دو زاویه (سب به خودی خود و سب به لحاظ عنوانی دیگر) مورد بررسی قرار میدهد. تأکید مقاله بر این است که جز در مورد امیرالمؤمنین( که قتل سباب ایشان جایز است و حتی ممکن است سبشان را به سبالنبی( ملحق دانست، ادله ارائهشده مبنی بر جواز قتل سابالامام ـ بدون اینکه سب مصداق عنوانی دیگر باشد ـ نیازمند بررسی و تحقیق بیشتری است؛ گرچه از حیث عناوین دیگر، مسئله وضوح بیشتری دارد خصوصا در مورد سباب امام( که میتوان او را مصداق ناصبی و جایزالقتل شمرد.
According to Shi’i and Sunni jurists, he who vilifies the Holy Prophet is considered as one whose blood may be shed with impunity and one who should be killed. According to many Shi’i jurists, vilifying prophets (A.S.), Infallible Imams (A.S.), and Lady Fatimah (S.A.) is the same as vilifying the Holy Prophet (S). In the present article, only vilifying Infallible Imams (A.S.) whether directly or under some other pretext is studied. In the present article, emphasis is put on the point that (except for one who vilifies the Commander of Faithful (A.S.) whose bled may be shed with impunity and even vilifying the Commander of Faithful (A.S.) may be considered identical to vilifying the Holy Prophet) ‘proofs’ given for permissibility of shedding blood of one who vilifies (while vilifying is not an instance of some other offences) should be studied and investigated in more details. Though, in terms of other instances, the point is clearer in particular concerning one who vilifying Imam in extreme that may be considered as Nasibi and one who may be killed.
خلاصه ماشینی:
طبق این احتمال حضرت میفرماید: اگر امیرالمؤمنین( را دوست دارد، به او تعرض نکن هرچند از ما به بدی یاد میکند، ولکن در اینجا دو احتمال دیگر وجود دارد: اول اینکه قتل ساب، حقی است برای امام( که خود میتواند از آن بگذرد ودر این روایت بخاطر اینکه ساب ایشان حب امیرالمؤمنین( را دارد به آن لطف میکند واز حق خویش میگذرد و دوم اینکه امام( رفتار ناپسند محب علی( را حمل بر جهل و عدم شناخت کافی کرده است، نه عداوت ودشمنی(اردبیلی، 1403، ج13، ص174).
عدم قول به فصل مرحوم صاحب جواهر بعد از بیان حکم وجوب قتل ساب امام در مقام استدلال میفرماید: «با توجه به فرمایش رسولالله «من سمع أحدا یذکرنی فالواجب علیه أن یقتل من شتمنی، و لا یرفع إلی السلطان، و إذا رفع إلیه کان علیه أن یقتل من نال منی" به ضمیمه عدم قول به فصل بین ایشان و بین أئمه( که سبشان، سب ایشان است، حکم وجوب سابالامام، حجت و تمام میباشد» (نجفی، [بیتا]، ج41، ص344)؛ اما عدم قول به فصل هم از حیث صغری و هم از حیث کبری قابل مناقشه است؛ اما از جهت کبری به خاطر اینکه عدم قول به فصل به خودی خود حجت نیست، بلکه مانند اجماع، باید کاشف از قول معصوم باشد، در حالیکه آنچه قابلیت کشف از قول معصوم را دارد، قول به عدم فصل است (نجفآبادی، 1409، ج2، ص118)، یعنی اجماع داشته باشیم که قول سومی در میان نیست، نه عدم قول به فصل؛ اما از جهت صغری بخاطر اینکه ما به آرا همه علما إحاطه نداریم تا قضاوت کنیم قول به فصل داریم یا نداریم.