چکیده:
«فرفوریوس» بمعنای «ارغوانی» نام یکی از برجستهترین نمایندگان فلسفة نوافلاطونی است که هم خودش و هم مکتبش تاثیر انکارناپذیری بر فلسفة اسلامی داشتهاند. آموزة کلّیهای پنجگانة او بصورت موشکافانهتر و گسترشیافتهتر در مدخل همة منطقنوشتههای دوره اسلامی نشست. نظریة او در باب اتحاد عاقل و معقول، نخست از سوی ابنسینا فرو نهاده شد و سپس ملاصدرا آن را پذیرفت و برکشید. خداگون شدن بمثابه غایت اخلاق آموزهیی است که فرفوریوس از استادش فلوطین برگرفته بود و از سوی اندیشمندان مسلمان قبول عام یافت. رنگ و بویی از تناسخباوری فرفوریوس را در پارهیی از سخنان فارابی و ابنسینا میتوان رصد کرد؛ گرچه آن دو منکر تناسخباوری یونانی بودند. فرفوریوس منطق را در صدر نظام آموزشی مکتب نوافلاطونی نشاند که این نیز در اهتمام نوافلاطونیان مسلمان به منطق بیاثر نبوده است. او معتقد به همرایی بنیادین افلاطون و ارسطو و جاودانخرد بود که هر دو تاثیر آشکاری بویژه بر فارابی داشتهاند
خلاصه ماشینی:
باور به جاودانخرد و گرایش به جمع آراء متخالف فیلسوفان باستان (بویژه افلاطون و ارسطو) نیز یکی دیگر از مواریث فرفوریوس برای فیلسوفان اسلامی است که میتواند آموزهیی در قلمرو «فرافلسفه» 1 بشمار آید.
رسالهیی دربارۀ هماهنگی ارسطو و افلاطون، شرح مقولات ارسطو، پرهیز از غذای حیوانی، در برابر مسیحیان و مجموعه دیگری از نوشتهها در نقد مسیحیت و کتاب مقدس، از دیگر آثار قلمی او در این دورهاند.
امیلسون در این زمینه میگوید: ما خود سخنان فرفوریوس را در دست داریم که فلوطین را در کتاب خویش، زندگی فلوطین، بمثابت یک فیلسوف ستوده است.
فرفوریوس در این زمینه رسالهیی با نام کمکهایی به بررسی معقولات 1 یا جملهها 2 نوشته است که گویا کتاب العقل و المعقول که ابنندیم از آن یاد میکند، ترجمة عربی آن است( 12 ) و ظاهرا همان نوشتهیی است که ابنسینا با استناد به آن بر نظریة اتحاد عاقل و معقول بسختی تاخته است.
( 26 ) وی به غیبگویی و آیینهای خرافی عامة مردم نیز معتقد بود و گفته میشود که پیش از آشنایی با فلوطین دو کتاب یکی با نام دربارة فلسفة برگرفته از غیبگویی و دیگری (یا شاید بخشی از همان اثر) با عنوان دربارة بازگشت نفس نوشته بود که بنظر میرسد غیبگوییهای کلدایی را چونان راهنمای خود برگرفته است.
( 46 ) این رهیافت فرفوریوس نیز برای تاریخ فلسفة اسلامی دارای اهمیت است و نشان میدهد که آموزۀ حکمت خالده و خرد جاویدان که بویژه در آثار فارابی نمود یافته است، پسزمینهیی فرفوریوسی و نوافلاطونی دارد.