چکیده:
در دنیای اسلام، نظام خلافت با استفاده از صبغه الهی و قدسی در عرصه سیاسی- اجتماعی مسلمانان وارد شد. علمای اهل سنت برای رهایی از تنگناهای موجود در جامعه در ذیل این نظام، از ظرفیت فقه و کلام استفاده کرده، این نظام را توجیه کردند. ولی توجیه فقهی کلامی، به تنهایی کافی نیست، بلکه تداوم و استمرار این نظام نیازمند تبیین جامعهشناختی است؛ چراکه اگر ابعاد تئوریک آن بازکاوی نشود، باید بساط آن برچیده شود. ازاینرو، آسیبشناسی اجتماعی این نظام میتواند چگونگی استمرار آن را تبیین کند. لذا ابنخلدون از ظرفیتهای فقه و کلام اشعری استفاده میکند و نظام خلافت را بر مدار نظریة عصبیت به لحاظ جامعهشناختی تبیین میکند. این مقاله، چگونگی تبیین ابنخلدون از نظام خلافت و ظرفیتهای موجود در جوامع اسلامی را از منظر جامعهشناختی بررسی میکند و با تمرکز به مفهوم «عصبیت» و رویکرد مقبولیت در اندیشه ابنخلدون، که مبتنی بر عصبیت و شوکت است، اصطکاک مبنایی او با مقوله مشروعیت را به نقد کشیده است.
In Islamic world، the system of caliphate has entered Muslims’ socio-political life with a sacred divine hue. In order to escape the difficulties which encounter the society caused by this system Sunni scholars have refer to fiqh and theology in order to justify this system. But the fiqhi-theological justification is not sufficient per se، and the stability and continuity of this system needs sociological explanation، for without analyzing its theoretical dimensions، it will become groundless. Hence، the social pathology of this system can explain how this system survives. Therefore، Ibn-Khaldun makes use of the capacity of Asharite fiqh and theology and gives a sociological explanation of the system of caliphate basing his view on the theory of fanaticism. This paper investigates the way Ibn-Khaldun explains caliphate system and the sociological view about the existing capacities in the Islamic communities. Then، concentrating on the concept of ‘fanaticism and the approach of acceptability in Ibn-Khaldun’s thought which is based on fanaticism and splendor، the paper criticizes the friction of his fundamentals with the category of legitimacy.
خلاصه ماشینی:
"ابنخلدون عقیده کسانی را که معتقدند: اگر شرط نسب قرشی حذف نشود، شرط کفایت، که به سبب آن خلیفه باید با نیرومندی به حل و عقد امور بپردازد، لزوما منتفی میشود؛ زیرا اگر قدرت و شوکت خلیفه، به سبب منتفی شدن عصبیت او از میان برود، کفایت او نیز زایل شده، به شرایط علم و دین نیز خلل راه خواهد یافت و شرایط این منصب بیاهمیت و بیاعتبار خواهد شد و آن هم برخلاف اجماع است (همان، ص371-373).
استناد ابنخلدون برای اثبات موضوع در این مورد، تجزیه و تحلیل امر واقع است که از طریق استقراء موارد تاریخی معتقد است: در این مورد، هیچ علتی بجز ملاحظه عصبیت نخواهیم یافت؛ چراکه توسط آن نگهبانی و حمایت و توسعهطلبی حاصل شده، تفرقه مردم درباره دارنده این منصب، به علت داشتن عصبیت از میان میرود؛ زیرا قریش گروه مهم قبیله مضر و ریشه اصلی آن قبیله به شمار میرفتند و خداوندان غلبه از مضر بود و به سبب فزونی عدد و عصبیت و شرف، در میان همه گروههای قبیله مضر ارجمندی داشتند.
ولی با توجه به اینکه ابنخلدون با ارجاع وقایع صدر اسلام در مورد خلافت، به اجماع بهعنوان دلیل شرعی، معاملهای هنجاری با این مسئله دارد که مردم باید از خلیفهای که دارای شرایط مزبور باشد اطاعت کنند، او را در قامت فیلسوف سیاسی معرفی میکند که مشروعیت را بر مبنای مقبولیت تبیین میکند."