چکیده:
این مقاله به عناصر داستانی و برخی نقاط ضعف و قوت کتاب کنسرو غول نوشتۀ مهدی رجبی پرداخته است و با اشاره به قسم تهایی از متن کتاب به بررسی این نکته م یپردازد که چگونه پرداختن به عشق، تکنولوژی و سایر مسائل روزمره، با ریزبینی در این موضوعات اثر متمایز ارائه داده است.
خلاصه ماشینی:
کنسرو غول، مهدی رجبی، زبان داستاننویسی، شخصیتپردازی مقدمه اگر قرار باشد این نقد را صادقانه آغاز کنم، باید بگویم که بعد از چاپ کنسرو غول و دیدن جلد کتاب در صفحات مجازی مختلف، تصمیم خودم را گرفته بودم که این کتاب را نخوانم؛ آنهم به یک دلیل منطقی یا شاید غیرمنطقی!
به عقیدة من نویسندة ایرانی هرجا کم میآورد و میخواهد بامزهبازی و خلاقیت از خودش نشان بدهد، دست یک غول را که دیگر حتی شخصیت و قیافهاش هم در داستانها کلیشهای شده میکشاند و میآورد در کارش.
. ورود به ممنوعهها یکی از جسارتهای مهدی رجبی در کتاب کنسرو غول استفاده از مباحث ممنوعشده یا خطقرمزهایی است که کمتر نویسندهای به سراغ آنها میرود.
است؛ بهگونهای که بعد از چند فصل دنبال کردن داستان و تکرار شدن این اصطلاحات، کلمات نقش و تأثیر خودشان را از دست میدهند و این تصور به وجود میآید که آنها فقط برای بامزهبازی و اثبات جسارت نویسنده به کار رفتهاند، نه جان بخشیدن به زبان منحصربهفرد داستان!
حالا زبان متن بالا را مقایسه کنید با زبان توکا که در زیر آمده است: مامان رفته بود روی ترازو.
اینا یعنی روانشناسی!» من گفتم: «یعنی دروغ روانشناسی بگم؟» دکتر اووووم خیلی آرام فقط گفت: «اوووم...
این ضعف و دوگانگی در توصیف شخصیت «پروانهجون» هم وجود دارد: آقای عوقی دست گذاشته بود روی شانهاش و یهریز میگفت: «ببین پروانهجون...
یکی دیگر از ضعفهای زبانی این است که زبان داستان با زبان کتابی که توکا آن را پیدا کرده است تمایزی ندارد به ممنوعهها وارد شوید!