چکیده:
از آنجا که زبان، اندیشه و واقعیّت در ارتباط نزدیک باهم قرار دارند، هرگونه حکمیکه در حیطه معرفتشناسی و هستیشناسی صادر شود، بازتاب و پیامدی نیز در فلسفه زبان دارد. در این مقاله کوشش کردهایم تا از راه بررسی مبانی و لوازم فلسفه زبانی برخی از ادلّه وجود ذهنی ملاصدرا، نظریة او را دربارة معنا استخراج کنیم. به نظر میرسد که نظریة معنای ملاصدرا قرابت زیادی با نظریات تصوری معنا دارد؛ چون مطابق پیشفرضهای ملاصدرا در ادلّه وجود ذهنی، معنای یک گزاره، همان تصوّر یا تصدیقی است که گزاره بر آن دلالت دارد؛ معنا، موجودی ذهنی است؛ الفاظ برای معانی وضع شدهاند؛ زبان، تصویر عالم واقع است.
خلاصه ماشینی:
"دلیل اول استدلال اول مطابق بیان ملاصدرا چنین است: ما معدوم خارجی و نیز معدوم ممتنع مانند شریک الباری، اجتماع نقیضین و جوهر فرد را به نحوی که در ذهن از سایر معدومات متمایز است، تصور می کنیم و تمایز معدوم صرف ضرورتا امری ممتنع است؛ پس آنها نحوهای از وجود را دارند؛ و چون آنها مطابق فرض در خارج موجود نیستند، پس در ذهن موجودند (ملاصدرا، 1981: 1/268).
بدین شیوه که ما در زبان خود الفاظی نظیر «شریک الباری»، «اجتماع نقیضین» و «جوهر فرد» را استعمال میکنیم که مدلولی در عالم خارج برای آنها وجود ندارد؛ اما معنای هرکدام از این مفاهیم نزد ما معلوم است و به نحو متمایزی تصور میشوند و از اینکه آنها متعلق شناخت تصوریاند این نتیجه گرفته میشود که آنها موجوداتی ذهنی هستند؛ زیرا بنا بر رأی ملاصدرا شناخت و معرفت اشیاء هویاتی در نفس پدید میآورد که از آنها به «سایة معرفت» نیز میشود، تعبیر کرد (ملاصدرا، 1981، 1/264 و 265).
مقدمة اول این استدلال، «همة معدومات خارجی به نحو متمایز از یکدیگر تصور میشوند»، یک حکم کلی در مورد الفاظی در زبان است که مطابقی در عالم خارج ندارند؛ یعنی سور کلی قضیة مذکور به مجموعهای از الفاظ و کلمات ارجاع میدهد و نه به وجود خارجی یا ذهنی معدومات خارجی؛ زیرا آنها اولا مطابقی خارجی ندارند و ثانیا هنوز وجود ذهنی برای آنها اثبات نشدهاست، پس تنها وجود لفظی آنهاست که مورد حکم قرار گرفتهاست."