چکیده:
طلیعه حقوق جزای نـوین بـه عنـوان یـک حقـوق انـسان مـدار بـا ورود و جـذب اصطلاح مسئولیت کیفری ، اولین گام برای توجه به شخصیت مجرم بـوده اسـت . با وجود اهمیت بنیـادین موضـوع مـسئولیت کیفـری در قلمـرو سیاسـت کیفـری ، رهاورد انسان شناسی دینی ، جذب و تلفیق مسئولیت وجـدانی در همـه فراینـدهای حقوق کیفری اعم از جرم انگاری ، مسئولیت کیفری و اجـرای مجـازات هاسـت . به نظر می رسد استفادٔه حداکثری از ظرفیت سیاست کیفری ، با مبـانی انـسان شناسـی دینی که مقتضی کرامت انسانی و لزوم شکوفایی استعداد مهم و حیاتی نظارت بر خویشتن (توسط نیرویی به نام وجدان) بدون عوامل بیرونی است ، تعـارض جـدی دارد. این نوشتار با تعریف و توصیف وجدان و بیـان اهمیـت ، کارکردهـا و لـوازم شکوفایی مسئولیت وجدانی ، لزوم تلفیق مسئولیت کیفری با مسئولیت وجـدانی را
The dawn of the modern criminal law (as a man-centered law) with entering and taking drawing) the term “the criminal liability (responsibility)” has embraced the consideration of the perpetrator’s personality in its first step. Despite the fundamental importance of the criminal liability in the realm of the criminal policy، the obtaining of the religious anthropology is drawing (taking) and reconciliation of the conscience liability in all the process of the criminal law including criminalization، the criminal liability and the enforcement and execution of punishments. The maximum use of the capacity of the criminal liability confronts a serious conflict with the principle of the religious anthropology which requires the human dignity and the necessity of the flourishing of the important and vital capacity (potentiality) of observing self (by a force which is called conscience) without the outer factors (agents). This paper research with definition and description of conscience، stating its importance، the conscience functions and the flourishing obligations of the conscience liability has proved the requirement of reconciliation (combination) of the criminal liability with the conscience liability with emphasizing on the elements of the religious and moral system of Islam.
خلاصه ماشینی:
"از طرف دیگر، احـساس امنیـت در جامعه ای که جهان را بر روی خود بسته می بیند (طـاهرزاده ، ١٣٩٠: ۴٣٧) و مـرگ را فنـای عمر می داند، آغاز پوچی و اضطراب های لایتناهی است ؛ زیرا خلاصه کـردن انـسان در همزیستی مسالمت آمیز و بـه دسـت آوردن معیـشت خـود از طبیعـت و داشـتن زنـدگی مسالمت آمیز مانند نظمی که در لانـۀ زنبـور عـسل حـاکم اسـت (جعفـری تبریـزی ، ١٣۵٣: ۵۶٣/١١)، به معنای محـدود کـردن اسـتعدادهای انـسانی اسـت کـه امیـال و جنبـه هـای بی نهایتی را در خود احساس می کند و خود را فراتر از انگیزه های معمولی جلب لذت و دفع ضرر یا ملی گرایی احـساس مـی نمایـد، بـه گونـه ای کـه جهـان طبیعـی و مـادی بـا میلیاردها کهکشان برای او همانند یک قفس بسته می مانـد؛ زیـرا انـسان بـه هـر هـدف مهمی (حتی امنیت اجتماعی در بالاترین مرتبۀ خود) در زنـدگی برسـد، بلافاصـله ایـن سوٴال برای او مطرح می شود که قرار است در پناه این امنیت به چه هدفی برسـد؟ حـال آنکه در رویکرد هدفمند بودن جهان و انسان بر اساس اصـول عقیـدتی دیـن ، انـسان در ٧٧ حال سیر به هدفی فراتر از زمان و مکان دنیوی و مادی است و زمانی به زندگی برزخـی فارغ از شداید و سختی که قابل مقایسه با زندگی دنیوی نیست ، می رسد که اسـتعدادش برای درک آن کامل شود و تنها طریق به فعلیـت رسـیدن اسـتعدادهای بـالقوه ، از بـستر مسئولیت وجدانی عبور می کند (طباطبـایی ، ١٣٨٧: ۵۶/٩)."