چکیده:
ریشه اصلی نظریه های جنسیتی، سلطه مردانه است و شناختعناصر واقعی و نمادین خشونت مردان در فضای یک جامعه به طور خاص و نیز عناصر نمادین خشونت پذیری زنان و ترسیم سلسله مراتب ارزش ها در آن فضای اجتماعی برای تحلیل نابرابری جنسیتی اهمیت دارد. در این پژوهش علاوه بر متغیرهای زمینه ای، براساس نظریه های چافتز، بوردیو و هریسون، تاثیر سه متغیر مستقل گرایش به ایدئولوژی مردسالاری، فرایند جامعه پذیری جنسیتی و باورهای اعتقادی قالبی بر متغیر وابسته نابرابری جنسیتی (نابرابری زن و همسرش در سرمایه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نمادین) بین 455 زن متاهل در هفت منطقه شهر تهران بررسی شد. جامعه نمونه پژوهش از زنان طبقه های بالا، متوسط و پایین با استفاده از روش پیمایشی و روش پرسش نامه به صورت پانل (گروهی) و مقایسه ای در سال های 1389 و 1393 انتخاب شد. براساس نتایج پیمایش ها، بین متغیرهای باورهای اعتقادی قالبی، سطح تحصیلات زن و درآمد ماهانه خانواده با نابرابری جنسیتی ارتباط قوی وجود دارد (متغیر اول، هم راستا و دو متغیر دیگر برعکس آن). همچنین دو متغیر مستقل دیگر یعنی گرایش به ایدئولوژی مردسالاری و جامعه پذیری جنسیتی نیز با نابرابری جنسیتی همبستگی دارند. در تحلیل مسیر مشخص شد که متغیرهای باورهای اعتقادی قالبی و تحصیلات و درآمد از متغیرهای بیرونی و اصلی و دو متغیر ایدئولوژی مردسالارانه و جامعه پذیری جنسیتی از متغیر های واسطه هستند. بنابراین در پژوهش دوم و پس از گذشت چهار سال از پژوهش اول مشخص شد که پذیرش نابرابری جنسیتی و نیز اندازه گرایش های جنسیتی روند کاهشی داشته است.
خلاصه ماشینی:
براساس پژوهش هاي نامبرده در قسمت «پيشينه » به اين نتايج کلي دست مييابيم : بسياري از تفاوت هاي جنسيتي بين زنان و مردان ، در محيط هاي اجتماعي و الگوهاي جامعه پذيري ريشه دارد؛ بيش از ٥٠ درصد زنان ايراني در مقابل قالب هاي جنسيتي زباني و باورهاي قالبي جنسيتي، مقاومت نشان داده اند؛ منابع اعتباري (تحصيلات و شغل )، منابع اجتماعي و شبکۀ روابط بر هويت جنسيتي و نيز بر آگاهي نسبت به نابرابري جنسيتي مؤثر است به گونه اي که سطح خواست ها و نيازهاي زنان را افزايش ميدهد؛ هنجارهاي فرهنگي و انحصار منابع مالي، علت نابرابري قدرت جنسيتي بوده است که با عوامل مداخله گر (آگاهي، خواست و عادت زنان ) و زمينه اي (قلمرو، تکرار، ميزان ، شدت و زمان ) به استراتژي بيعدالتي جنسيتي (اعمال قدرت و تقسيم نابرابر کار) تبديل شده است ؛ در ايران جنسيت زدگي زباني جدي است ؛ مهم ترين علت خشونت عليه زنان در ايران وجود فرهنگ مردسالاري، نياز اقتصادي زن ، نبود نهادهاي حمايتي و آموزش هاي اعتقادي اشتباه بوده است ؛ بسياري از زنان به عقايد قالبي باور دارند که زنان را ضعيف ، ناتوان و احساساتي ميداند؛ نقش ها و واکنش ها به زنان آموزش داده ميشوند تا در موقعيت هاي حساس ، واکنش هاي منفي از خود نشان دهند.