چکیده:
پژوهش حاضر نگاهی اجمالی و کلی به ریشه های هستی شناسانه و ابداعات منطقی ارسطو، فرفوریـوس و ابن سینا در حوزه کلیات است . ارسطو با نگاهی هستی شناسانه در رسالة مقولات بررسی کلیات را بـه عنـوان مقدمه ای بر منطق خود آورده است و این بدان جهت است که منطق و متافیزیک ارسطو غیرقابل تفکیـک انـد. به زعم وی مقولات اقسام وجود هستند و کلیات مراتب وجـود در هـر مقولـه انـد. فرفوریـوس بـا تفسـیری مختصر بر مقولات به نام ایساغوجی و مطرح کردن کلیات خمس مقولات ارسطو را منطقی صرف می کنـد و در نهایت نشان می دهد که دیدگاه هـای هسـتی شناسـانه افلاطـون و ارسـطو بـا هـم سـازگارند. بـه عبـارتی هستی شناسی غیر افلاطونی ارسطو را در مقولات تغییر می دهد و مقولات را به منطق محدود می داند. از سوی دیگر بینش ابداعی ابن سینا دیدگاه های افلاطونی فرفوریوس ، دیدگاه ارسطو و برخی آراء رواقـی را در خـود جمع می کند. یافته های این پژوهش حاصل بررسی تطبیقی دیدگاه های این سه فیلسوف است . نتایج به دسـت آمده حاکی از آن است که اختلاف دیدگاه این سه تن و نوآوری های آنها در مسالة کلیات در اصل بـه جهـت در نظر گرفتن مقسمی متفاوت برای مقولات است . به طوری که در نظر گرفتن وجود به عنوان مقسم مقولات در ارسطو موجب تفکیک ناپذیری منطق و هستی شناسی وی می شود. در فرفوریوس با در نظر گرفتن لفظ بـه عنوان مقسم مقولات این رساله ، رساله ای منطقی می شود. سازگاری که ابن سینا بین دیدگاه های فرفوریـوس ، ارسطو و رواقیون برقرار می کند، هم به جهت در نظر گفتن مفهوم به عنوان مقسم کلیات است .
خلاصه ماشینی:
چراکـه او مقـولات را فيلسوفان از ميـان پيـروان افلـوطين عبـارت انـد از رساله اي منطقي معرفي کـرد و ايـن امـر انتقـادات فرفوريـــــــوس (Porphyry)، يـــــــامبليخوس افلاطونيان را پاسخ مي داد، به اين صورت که انچـه ارسطو در مقولات بيان کرده به حـوزه منطـق بـاز مطالعه پيش رو با توجه به اهميت کار اين سـه مـي گـردد و مخـالفتي بـا اراء افلاطـون در حـوزه فيلسوف ، ارسطو به عنوان طراح بحث ، فرفوريوس هســتي شناســي نــدارد.
اين خاصه هـا و اعراض غير مفـارق يعنـي ، ويژگـي کـه ارسـطو کلي هاي حقيقي نوع و جنس اند گاهي آنها را «اعراض ذاتي » مي نامد، از ذات شـي ء ارسطو در بيان اقسـام حمـل پـذيرها در جـدل ، جدا نمي شوند ولي آوردن آنها در تعريف ، تعريـف ابتدا بر اساس دو معيار حمل متقابلانه و نامتقابلانه حقيقي به دست نمـي دهـد (قـوام صـفري ، ١٣٨٧، آنها را دو قسم مي داند و سپس ، با در نظـر گـرفتن ٣٧٦) و به حمل عرضي بر موضوع حمل مي شوند.
بــه طــور خلاصــه ، طــرح نيازي به تغيير يا تصحيح گفته هـاي ارسـطو داشـته فرفوريوس به اين شکل است : باشد، هستي شناسي غير افلاطوني او را در مقولات )به تصویرصفحه مراجعه شود) تعريف کلي و جايگاه آن در منطق سينوي اين اجازه را مي دهد، که هم به ديدگاه ارسطو نظـر ديــديم کــه فرفوريــوس وجــه وجودشــناختي داشته باشد و هم ديدگاه افلاطـوني فرفوريـوس را کليات ارسطويي را حذف و با اضـافه کـردن بـاب تصديق کند، به علاوه اين که مي تواند نگـاهي هـم الفاظ در ابتدا، آن را به حق منطقي صرف سـاخت به نظام هاي ديگر، به ويژه نظام رواقي داشته باشد.