چکیده:
یک پرسش کهن از دیرباز، اندیشه پژوهشگران،ادیبان و انسانهای کنجکاو را به خود سرگرم داشته بوده است که: آیا می شود شعر را به زبانی دیگر ترجمه کرد? چنین پیداست که تا نیمه دوم قرن دوم هجری، دانشمندان جهان در این باره، سخنی دانشورانه نگفته اند. یکی از دانشمندان اسلامی سده دوم و سوم هجری، نخستین بار درباره ترجمه و مسائل آن، گفت و گو کرده است. عمروبن بحرالجاحظ از مردم...
خلاصه ماشینی:
چنانچه پاسخ پرسش کهن و بنیادین دربارۀ ترجمه شعر: «آیا می شود شعر را بـه زبانی دیگر برگردانید؟»، دربارۀ بسـیاری شـعرها، بـا چشـم پوشـی از برخـی ریزشـهای احساسی و عاطفی شعر، مثبت باشـد، آیـا دربـارۀ غزلهـایی کـه از احسـاس ظریـف و عاطفه ای شیشه وار و لبریز از جانمایۀ هنر و فرهنگ هنری باشد، نیز پاسـخ آن پرسـش ، مثبت خواهد بود؟ به بیان دیگر: آیا شعرهایی به راستی شعر را، شعرهایی را که چون آب زلال و به روانی ظرافت اندیشه اند، بر دل می نشینند و جان آدمی را جانی دیگر می بخشند و بـا آن جان نوین ، آدمی را به سیر و گشت و گذار در گلزارهای دست نایافتنی معانی می برنـد، چنین شعرهایی را با حفظ جوهر هنری آنها و افقهایی که کران تا کران آنها، پوشـیده از فرهنگ ، اندیشه ، جهانبینی شاعرانه و تخیلهای هنرمندانه اسـت و بـا همـۀ تـوان خـود، عواطف شاعر را فریاد می زنند و تنها برای اهل زبان و آشـنایان بـا آن زبـان هنـری کـه هاله وار گرداگرد سراینده را فراگرفته اند، قابل درک است ، می توان به زبان دیگر ترجمـه کرد؟ فرجامین سخن آن که آیا شعری چون شعر خواجۀ بزرگ، حافظ شیراز را می توان به زبانی دیگر گردانید؟ در پاسخ این پرسش و پرسشهای همانند آن باید گفت : همچنان که در تبیین نظر جاحظ نیز یاد شد، می توان شعر را به زبان دیگر ترجمه کرد، ولی گویـا در ایـن راه بـه این نتیجه خواهیم رسید که : در ترجمۀ شعر به زبانی دیگـر، گـوهر احسـاس و عاطفـه شعر، بسته به اندازۀ مایه وری شعر از این گوهر جانبخش و پویا، آسیب مـی بینـد.