خلاصه ماشینی:
"او باور داشت که همة اندیشهوران و هوشیاران و حتی دینداران پس از مرگ بر او «آفرین» خواهند کرد: هر آن کس که دارد هش و رای و دیننمیرم از این پس که من زندهام پس از مرگ بر من کند آفرینکـه تخم سخن را پـراکنـدهام (همان: 5/2600، بیت 970ـ969) او میدانست که همه روی کشور از این «نامور نامه» پر سخن خواهد شد؛ هرچند در پایان عمر از درد کهنسالی و پیری رنج میبرد و «دو چشم» و «دو گوش» او «آهو» و «تهیدستی و سال» نیرو گرفته بود، بیتوجهی اغیار هم مزید بر علت بود و بر درد و رنج او میافزود: جـز احسنت ازیشان نبـد بهـرهام بکفت انـدر احسنتشان زهرهام (همان، 5/2599، بیت 949) یا: چو سال اندر آمد بـه هفتاد و یکسی و پنـج سـال از سـرای سپنجچو بـر بــاد دادنــد رنج مـرا کنـون عمـر نـزدیک هشتاد شد همی زیر شعر انـدر آمـد فلکبسی رنج بـردم بـه امیـد گنجنبـد حاصلی سی و پنج مراامیـدم بیکبـاره بـر بـاد شـد (همان: 5/2600، بیت 959ـ956) آیا فردوسی با سرودن شاهنامه، از نظم کاخی بلند ساخت که فقط از باد و باران گزند نبیند و برای سرایندهاش زندگی جاودانه به ارمغان آورد و بگوید: «نمیرم از این پس که من زندهام» (همان، 5/3600، بیت 969)، یا که پیوسته پس از مرگ بر او آفرین کنند یا کاری دیگر هم کرد؟ آری او «کاری دیگر» کرد که شایستة خردمندان بود و در هر بیت و هر صفحه و هر سروده و هر داستانش رمزی قرار داد که برای معنی کردن و گشایش آن اندیشمندان میبایست دست به کار شوند و در هر دوره و زمانهای با توجه به مقتضیات روز برای ایران و ایرانی، بهرهای شایسته برگیرند."