چکیده:
به اذعان بسیاری از محققان و حتی پدیدآورندگان روایت های کودکانه، اغلب ادبیات کودک یکسویه و دیکتهای است. کودکان نه تنها نقشی در تولید آثار کودکانه ندارند، حتی جایگاه مخاطب بودگی آنها هم در مقام کودک مفروض نیست. در این روایتها همیشه سایهای بلند و بزرگ در مقام «نویسنده/ راوی» وجود دارد که مدام تجویز میکند. دامنۀ این سایه، گاه در قالب شخصیت قدرتمند و زورگوی قصه نیز تداوم مییابد و در مقابل شخصیت کوچک و ضعیف قصه که مخاطب کودک میتواند با او همذات پنداری کند، خودنمایی می-کند.مقدار زیادی از اقتدارگرایی مذکور، حاصل بکارگیری فرازبان و تولید انواع حاشیه آشکار و پنهان است که مولف در پناه آن با شنونده/ خواننده تعاملی یکسویه و عمودی برقرار میکند. برغم این ویژگی اقتدارگرایانه که در بکارگیری فرازبان به چشم میخورد، قابلیتی دیگر و حتی متباین در آن نهفته است که میتواند به تعاملی افقی و برابر بینجامد. نمونه اخیر را میتوان در برخی از روایتهای کودکانۀ فرهاد حسنزاده یافت. در این تحقیق شیوههای تعامل افقی و فرازبان محورِ نویسنده/ راوی با مخاطب در چهار داستان «دیو دیگ به سر»، «آقا رنگی و گربه ناقلا»، «همان لنگه کفش بنفش» و «دو لقمه چرب و نرم» از فرهاد حسنزاده با رویۀ توصیفی- تحلیلی طبقهبندی و تبیین شده است. نتیجه نشان میدهد که نویسنده با گرایش به فرازبان و خلق انواع حاشیه، سعی میکند با سهمدهی به شنونده/خواننده یا یکی از شخصیتهای قصه که کودک با او همذاتپنداری میکند؛ نوعی تعامل افقی میان نویسنده/راوی با شنونده/خواننده برقرار میکند.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله سعی شده است قابلیت های تعاملی کاربرد فرازبـان در ایجـاد رابطـه ای افقی میان نویسنده /راوی با مخاطب در چهار داستان کودکانه ی فرهاد حسـن زاده یعنـی دیو دیگ به سر، آقارنگی و گربه ناقلا، همان لنگه کفش بـنفش و «دو لقمـه ی چـرب و نرم » از مجموعه ی پیتیکو، پیتیکوو دو داستان دیگر نشان داده شـود.
در دو نمونه ی فرازبانی اول و سوم ، شنونده /خواننده فقط مخاطب خبر اسـت ؛ ولـی در نمونه ی دوم ، نویسنده /راوی امکان مواجهه ی شخصیت داستان (گربه ) با مخاطـب را به او گوشزد می کند و با تعبیر «اگر موش باشی » اعلام می کنـد کـه بـه همـذات پنـداری مخاطب با شخصیت داستانی (موش ) توجه کرده است ؛ سپس در آخر عبارت بـا تعبیـر پرسشی «هستی؟» مخاطب را به درون داسـتان مـی کشـاند.
تعامل افقی نویسنده /راوی با شخصیت داستانی در میان داستان های حسن زاده نمونه هـایی هـم وجـود دارد کـه تعامـل افقـی براسـاس گفت وگوی دو کارگزار درون متنی یعنی راوی و شخصیت داستانی شکل گرفتـه اسـت ؛ البته این بدان معنا نیست که راوی خطاب به شنونده /خواننده سـخن نمـی گویـد، بلکـه نویسـنده /راوی همچـون سـابق بـا مخاطـب سـخن مـی گویـد ولـی ایـن سـخنان ، یـا شنونده /خواننده را در ساختن متن شریک نمی کند و تعاملی افقی نمی سازد یا آنکه اگـر چیزی هست بسیار ناچیز است .