چکیده:
شکل گیری فرآیندهای اجتماعی در متن زندگی روزمره در شهر و رابطه اجتماع و فضا موضوعی است که نظریه نحو فضا از دیدگاهی فضایی به آن پرداخته است . این نظریه که زیربنای اجتماعی خود را از نظریات دورکیم با رویکرد کلان الهام گرفته است ، در مواردی هنوز ابهاماتی از دیدگاه حوزه جامعه شناسی دارد. از سویی دیگر نظریه مناسک تعامل نیز بر پایه همان سنت دورکیمی، اما در جامعه شناسی خرد بنا شده ، و در بعد فضایی که بدان اشاره میکند ناتمام مانده است . هردو این نظریه ها به نقش اساسی مفهوم هم حضوری در شکل گیری فرآیندهای اجتماعی اشاره میکنند اما هر یک از رویکردی متفاوت به اهمیت هم حضوری میرسند. بازنگری بر این دو نظریه و مفاهیم مشترک آن ها از طریق مروری بر ادبیات ، به نظریه لیبست میرسد که ترکیب این دو نظریه را پاسخ به سوال هایی میداند که در متن هر یک از آن ها بیجواب مانده اند. چنین نظریه ای میتواند از سویی پشتوانه مباحث اجتماعی مطرح شده در نظریه نحو فضا را تقویت کند و از دیگر سو بعد فضایی نظریات اجتماعی را در حوزه جامعه شناسی روشن تر سازد.
خلاصه ماشینی:
اهميت نقش هم حضوري را در نظريه هاي جامعه شناسي يه ويژه ، به طور واضح ميتوان در نظريه مناسک تعامل ٢ کالينز ١ اين مقاله برگرفته از پايان نامه کارشناسي ارشد آتاناز دراني عرب ، با موضوع «منطق اجتماعي و فضايي تغييرات بافت شهري: ارتباط بين پيکره بندي فضايي و هم حضوري؛ نمونه موردي: شهر نائين »، با راهنمايي دکتر محمود قلعه نويي و دکتر بهادر زماني و مشاوره مهندس اميرمحمد معززي مهرطهران در دانشگاه هنر اصفهان است .
٢- هم حضوري: زمينه مشترک نحو فضا و نظريه مناسک تعامل در راستاي فهم چگونگي شکل گيري فرآيندهاي اجتماعي در شهر ميتوان به نظريه هاي جامعه شناسي خرد مراجعه کرد که در آن ها بر مفهوم هم حضوري تاکيد ميشود و از اهميت بسياري برخوردار است (مانند ١٩٦٣ ,Goffman ;٢٠٠٤ ,Collins).
اين نظريه که جزء نظريه هاي سيستمي (٢٠١٤ ,Vibæk) قرار ميگيرد به دنبال اين است که "چگونه الگوي فضايي در خودش اطلاعات و محتواي اجتماعي را ميتواند حمل کند و حمل ميکند" (xi :١٩٨٤ ,Hanson &Hillier ).
همين ماهيت رقص گونه مناسک که از ديدگاه جامعه شناسي خرد پتانسيل توليد همبستگي را دارد و براي آن لازم است ، در نظريه نحو فضا ناديده گرفت ميشود زيرا که ناديده گرفه ميشود زيرا مفهوم آن ها از هم حضوري از ريخت شناسي کلان دورکيم مشتق ميشود: "هرچه که هست ، اجتماع يک رقص يا يک مناسک نيست " (٢٠٢ :١٩٨٤ ,Hanson &Hillier ).