چکیده:
زبان شعر از شبکه پیچیده زبانی- بیانی سود می برد تا خیال انگیزی بیشتری ایجاد کند. واسازی یکی از این عناصری است که در ذات فرهنگ و زبان جاری است. تصوف و عرفان یکی از نمودهای فرهنگی به حساب می آیند که به نوعی بر پایه واسازی و تقابل شکل گرفتهاند. تصوف شعری خاقانی مشحون از اصطلاحات و تعبیرات عرفانی است که ماهیت و اسازی دارند چنان که خوف با رجا و شک با یقین و... مقابل می نشیند و خاقانی با استفاده از تمام ظرفیت های دینی - عرفانی عرصه فراخی برای شعر فراهم کرده تا هنرش را نمایان کند. تصوف به عنوان یکی از بن مایه های دیوان خاقانی است که جنبه واسازی در تعبیرات عرفانی آن در این مقاله بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"( سعیدی،١٣٨٧: ٣٧٥) نـه ادریــس وارم به زنــدان خـوفـی که در هــشت بــاغ رجــا میگـــریزم (خاقانی،١٣٧٣: ٢٩١) برای سالک که کوکبه عمر او خضروار می گذرد و می بایست ابن الوقت باشد، ماندن در این وادی مثل ماندن موسی در وادی« تیه » است : ببین که کوکبه عمرخضروارگذشت تو باز مانده چو موسی به تیه خوف و رجا ( همان : ٧) شاعر در تمنای وصال بس که در عالم خوف و رجا بوده است ، امید وصـال ، عاشـق را بـه رجا می کشاند و فراق یار وحشت و سوزخوف را افزون می کندو برعاشق صـادق اسـت کـه در ابتدای طریقت و سلوک بر این دو مقام پا بیفشرد: ای تو زما بی خبر ما به تمنای تو بس که بپیموده ایم عالم خوف و رجا ( همان : ٣٦) ٤-٢- فنا / بقا: این بودن در نبودن ، غایت تفکر عارفانه است ، در تصـوف نهایـت آمـال عارف فنای از خود و بقای به حق است و آن « عبارتسـت از زایـل شـدن هسـتی مجـازی و خالی کردن خودی از خود، یعنی برداشتن تعینات که بـه قـول عرفـا حجـاب دیـدار جمـال لایزال و زیبایی مطلق شده است » (محمدی،١٣٦٨: ١٢٧) در اندیشه خاقانی نیز این جهـان سایه ای بیش نیست و حقیقت مطلق از آن خداوند و در نـزد اوسـت ، شـرط رسـیدن بـدان حقیقت ، دل بریدن از دنیا و کامه های آن است ."