چکیده:
نظریات اخلاق هنجاری در یک دستهبندی کلی به قاعدهنگر (اصلگرا) و عملنگر (جزئینگر) تقسیم میشوند. نظریات قاعدهنگر مدعیاند برای قضاوت درباره درستی اخلاقی اعمال باید به یک یا چند قاعده کلی متوسل شد. نظریات قاعدهنگر برخی چندقاعدهایاند و برخی تکقاعدهای. نظریات تکقاعدهای تلاش میکنند یک قاعده انتزاعی را برای تشخیص همه وظایف اخلاقی معرفی کنند. شاید بتوان ادعا کرد که نامدارترین نظریه تکقاعدهای، نظریه کانت میباشد. مشهورترین تنسیق امر مطلق کانت، قاعده تعمیمپذیری است. در این نوشتار بر آنایم تعمیمپذیری کانت را با قاعده زرین مقایسه کنیم. این پژوهش به شیوه کتابخانهای و روش تحلیل محتوا صورت گرفته است. نتیجه این مقایسه آن است که هر کدام از این دو قاعده، در ابعادی بر دیگری ترجیح دارند، ولی درمجموع قاعده زرین بسندهتر و کارآمدتر از قاعده تعمیمپذیری است.
In a general classification، the theories of normative ethics are divided into norm-based (foundationalism) and practice-based (particularism)theories. According to the norm-based theories، a general norm or a multiple of them should be used to judge the ethical truth of an act. Norm-based theories are either multi-norm or single-norm theories. Single-normative theories try to find a single abstractive norm to recognize all ethical duties. Maybe the most popular single-normative theory is Kant's theory. Kant's most popular interpretation of the categorical imperative is the rule of universalizability. I will compare Kant's theory of universalizability with Golden's rule. In this research I have used librarian research methods and content-analysis method. The result of this comparison is that each of the two norms are preferred over the other in some aspects but in general، the Golden rule is more sufficient and efficient compared with the universalizability rule of kant.
خلاصه ماشینی:
تأکيد کانت بر اين است که فاعل اخلاقي بتواند بدون تناقض ، نتايج تعميم آيين رفتارياش را بپذيرد؛ براي مثال اگر بخواهيم بـر اسـاس ايـن آيين رفتاري عمل کنيم : «هر وقت پول نياز داشتم ، قـرض مـيکـنم و وعـده دروغـين بـراي * تقسيم فضيلت گرايي بر اساس ملاک قاعده نگر و عمل نگر از معناي خاصي برخوردار است کـه بسط آن در اين مجال نميگنجد (براي مشاهده برخي دسته بنـديهـاي اخـلاق فضـيلت ، رک: فرانکنا، ١٣٨٣، ص ١٤١).
البته اگر انسان ها به آن درجه از رشد اخلاقي رسيده باشند که براي عمل بـر اسـاس حکم عقل ، ميلي اصيل داشته باشند، ميتوان انتظار داشت که تعمـيم پـذيري بـه عنـوان قاعده اي عقلي (متضمن عدم تناقض ) انگيزشي ايجاد کند؛* ولي واقعيت اين اسـت کـه * شايد تصور شود که اين مطلب معادل درون گرايي (Internalism) در انگيزش اخلاقي اسـت ؛ امـا بايد توجه شود که در درون گرايي سخن از نظريه ميل - باور نيست .
ميتوان ادعا کرد که تعميم پـذيري همـه سـطوح الزامـات اخلاقي را پوشش ميدهد؛ اما يک تصور رايج درباره قاعده زرين اين است که تنهـا بـه سطح حداقلي اخلاق مربوط است ؛ قاعده زرين از ما ميخواهد کـه حقـوق ديگـران را استيفا کنيم ، ولي از ما نميخواهد که دل مشغول رفاه ديگران باشيم يا حتي از رفاه خـود به خاطر رفاه آنها بگذريم .
اکنون سؤال اين است که آيا قاعده زرين و تعميم پذيري طيف درجات الزام اخلاقي را پوشش ميدهند؟ قاعده زرين بيان ميدارد که براي تعيـين وظيفـه اخلاقـي، خـود را جاي طرف مقابل قرار دهيم و ببينيم در آن موقعيت خواهان چه رفتاري هستيم تا همان رفتار را با طرف مقابل انجام دهيم .