چکیده:
چگونگی امکان همسویی میان عقلانیت و دیانت، مسئلهای است که با وجود دیدگاههای متنوع و گاه ناهمگون درباره آن، اهمیت نسبت این دو را نزد محققان دین و فلسفه نشان میدهد. دیانت، عبارت است از پذیرش یقینی اصول و آموزههای تفصیلی دین، آنگونه که مقصود است؛ و عقلانیت عبارت است از عبور به واقع و اکتشاف آن بر پایه پذیرش اصول ناب و ضروریالصدق عقل. از اینکه بسیاری از فیلسوفان بزرگ تاریخ، از جمله فیلسوفان مسلمان، از عالمان دیناند، میتوان همسویی میان عقلانیت و دیانت را دریافت، ولی درعینحال چگونگی امکان این همسویی نیازمند تبیین است. ویژگی خاص پرسشها و پاسخهای پیشین عقل میتواند نقطه آغاز برای نشاندادن این همسویی و نیز تبیینی، هم برای ارتباط میان عقل و دین و هم اهتمام دین به عقل باشد. این همسویی با شروطی تا پرسشها و پاسخهای ردههای بعد ـ که همگی اکتسابیاند و خواص دیگری دارند ـ امتداد مییابد. در این نوشتار، کوشش شده است تا روش فیلسوفان مسلمان در پیوند میان پژوهشهای محض فلسفی و پژوهشهای اجتهادی در متون و آموزههای دین و نیز منزلت هرکدام آنها در باور ایشان بیان شود تا درنهایت این همسویی نهتنها درواقع و نفسالامر که در این دو سنخ از پژوهشها نیز آشکار گردد.چگونگی امکان همسویی میان عقلانیت و دیانت، مسئلهای است که با وجود دیدگاههای متنوع و گاه ناهمگون درباره آن، اهمیت نسبت این دو را نزد محققان دین و فلسفه نشان میدهد. دیانت، عبارت است از پذیرش یقینی اصول و آموزههای تفصیلی دین، آنگونه که مقصود است؛ و عقلانیت عبارت است از عبور به واقع و اکتشاف آن بر پایه پذیرش اصول ناب و ضروریالصدق عقل. از اینکه بسیاری از فیلسوفان بزرگ تاریخ، از جمله فیلسوفان مسلمان، از عالمان دیناند، میتوان همسویی میان عقلانیت و دیانت را دریافت، ولی درعینحال چگونگی امکان این همسویی نیازمند تبیین است. ویژگی خاص پرسشها و پاسخهای پیشین عقل میتواند نقطه آغاز برای نشاندادن این همسویی و نیز تبیینی، هم برای ارتباط میان عقل و دین و هم اهتمام دین به عقل باشد. این همسویی با شروطی تا پرسشها و پاسخهای ردههای بعد ـ که همگی اکتسابیاند و خواص دیگری دارند ـ امتداد مییابد. در این نوشتار، کوشش شده است تا روش فیلسوفان مسلمان در پیوند میان پژوهشهای محض فلسفی و پژوهشهای اجتهادی در متون و آموزههای دین و نیز منزلت هرکدام آنها در باور ایشان بیان شود تا درنهایت این همسویی نهتنها درواقع و نفسالامر که در این دو سنخ از پژوهشها نیز آشکار گردد.
خلاصه ماشینی:
عقل چگونه میتواند به آموزههای دین، آنگونه که مقصود آن است، اعتقاد یقینی داشته باشد و درعینحال با تکیه بر اصول ضروری الصدق خود به واقع برسد و درباره آن به اکتشاف دست زند، بیآنکه در میان این دو مقام دچار ناسازگاری، خلل یا توقف شود؟ برای تبیین این امر لازم است چیستی دین و نسبت آن با طبیعت عقل بررسی گردد و سپس ویژگیهای دانش عقلی، در دو بخش اکتسابی و غیراکتسابی تبیین شود.
اکتشافهای علوم مختلف بسیار فراوان و قابل توجه است، ولی بسیاری از شناختهای بشری از واقع ناقص و یا خطاست که مورد دوم یا شناختهشده است یا شناختهشده نیست، اما چه فرقی میان وقتی است که انسان با قوه عقلی خود به سراغ شناخت اکتسابی واقع از راههای اکتسابی بشری ـ تجربی یا عقل محض ـ میرود با وقتی که به شناخت واقع از راه مراجعه به کلام خدا و کلام راهنمایان الهی اقدام میکند؟ بیگمان شباهت وضعیت اول با وضعیت دوم این است که حاصل شناخت اکتسابی ما، به دلیل احاطه جواز خطا بر قوه عقلی، ممکن است با واقع مطابقت نداشته باشد، ولی تفاوت این دو وضعیت آن است که در صورت اول حاصل شناخت به ما نسبت داده میشود، ولی در وضعیت دوم چهبسا و بهطور معمول حاصل شناخت ما به طور مشروط به دین انتساب مییابد، درحالیکه اگر صورتهای علمی ما که قرار است بیانگر واقع و دین باشند، به دلیل جواز خطا، مطابق با واقع و دین نباشند، به ذهن ما استناد دارند نه به منبع دیگری.