چکیده:
سیر تکاملی براهین اثبات واجب تعالی در فلسفه اسلامی، با برهان صدیقین به اوج خود رسیده است. در مواجههای فلسفی با مفهوم واجب تعالی، بیش از هر چیز به مبنایی هستیشناسانه نیاز است که حق تعالی را از همان آغاز بحث و بهطورمستقیم بنیاد و اصل «وجود» لحاظ کند. در فلسفه اسلامی، برهان علامه طباطبایی به این معنا دست یافته است. او مستقیماً از «واقعیت» آغاز میکند و به وجوب آن میرسد؛ اما ابداع وی که او را از دیگر فیلسوفان صدرایی در اینجا متمایز میکند، آن است که وجود را بهگونهای مطرح میسازد که به مسئلهای صرفاً متافیزیکی تبدیل نشود و مشروط به اثبات اصالت وجود و وحدت وجود نباشد. آغاز کار علامه، گزاره «واقعیت هست» است که نقطه آغازین اندیشیدن شمرده میشود. این گزاره مرز میان سفسطه و فلسفه است. او با آوردن واژه «واقعیت»، سخن را به مرحلهای آغازین، یعنی پیشتر از نزاع مشهور میان اصالت وجود و ماهیت میکشاند؛ چراکه این واقعیت، واقعیتی پیشافیزیکی است که در برخی زبانها از آن به «فراگیرنده» تعبیر کردهاند و هر اندیشهای ناگزیر از پذیرش آن است و شرط رئالیست بودن فیلسوف و پیششرط هر گفتوگویی است. در نتیجه، اصل واقعیت (واجب بالذات) با نفس هستی و واقعیت معادل گرفته میشود. بداهت و اولی بودن مقدمات برهان و نیز نزدیکتر بودن تقریر علامه به ملاک صدیقین بهعنوان اولین مسئله فلسفی، منشأ پاسخگویی به برخی از نقدهای حاضر در این نوشتار شده است.
The arguments for the existence of God reach their climax in Islamic philosophy with the argument of the truthful ones. While dealing philosophically with the concept of 'necessary'، we need more than anything else some ontological grounds that regard God from the very beginning as the principle of existence. In Islamic philosophy، Allama Tabatabaei's argument has attained this goal. He starts his discussion with reality and ends up in proving its necessity. His innovative point that distinguishes him from other Sadrian philosophers is that he does not deal with 'existence' as a merely metaphysical issue presupposing the priority of existence and the unity of existence. He commences his theory with the fact that 'reality exists'، a thing which is the starting point of thinking، making a distinction between philosophy and sophistry. By focusing on reality، he directs attentions to an initial discussion that precedes the famous controversy between the primacy of existence and essence. This is because this reality is a pre-physical one termed in some languages as 'universal'. Every kind of thought inevitably accepts it. It is the prerequisite for being a realist and a pre-condition for entering into a meaningful debate. As a result، the very reality (necessary by itself) is equated with the very existence. The fact that Allama's premises for his argument are self-evident and the fact that his version of the argument of truthful argument is closer to the criterion of truthful ones pave the ground for answering some of the critiques posed in this paper.
خلاصه ماشینی:
سنجش «برهان صدیقین» علامه طباطبایی در آينه نقد و پاسخ سیدحجت طباطبایی چکیده سیر تکاملی براهین اثبات واجب تعالی در فلسفه اسلامی، با برهان صدیقین به اوج خود رسیده است.
تقریر دوم: «سلب واقعیت مطلقاً امکان ندارد» صحیح است؛ زیرا فرض انتفای مطلق واقعیت بر تناقض اشتمال دارد؛ چون انتفای واقعیت هم، فرد بالذات واقعیت است، اما واقعیت ملحوظ در قضیه فوق، اعم از وجود و عدم است.
پاسخ: فرض بطلان واقعیت، اثبات نفیناپذیری واقعیت است علامه ظاهراً از ضرورت قضیه 1، ضرورت شیء را در قضیه 3 استنتاج نکرده است؛ زیرا ضرورتی که قید قضیه است، بهمعنای بداهت قضیه است، نه ضرورت در مقابل امتناع و امکان وجود.
اگر واقعیت ضرورت ازلیه نداشته باشد؛ یعنی در شرایطی از شرایط یا در یک فرض خاص زایل شده باشد که از دو حال خارج نیست؛ یا زایل بودن آن واقعیت ندارد و به مجاز گفته میشود واقعیت زایل شده که دراینحال واقعیت محفوظ است یا آنکه زوال آن واقعیت دارد (واقعاً زايل شده) که دراینحال نیز ثبوت اصل واقعیت مورد اذعان خواهد بود؛ زیرا زوال آن بهعنوان امری واقعی از حضور واقعیت حکایت میکند (اکبریان و ربیعی هاشمی، 1390، ص85).
پاسخ: اشتباه در طرد قضیه بدیهی و اخذ به امر دیگر بهعنوان قاعده استلزام واقعیت مثبت در برهان ضرورت ازلی دارد؛ زیرا با نفی واقعیت، واقعیتی اثبات میشود که از دو حال خارج نیست: یا آن واقعیت واجبالوجود است یا ممکن.