چکیده:
مهدی رجبی از نویسندگان جوانی (متولد ۱۳۵۹) است که در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان نیز فعالیت میکند. در این زمینه، تاکنون ۸ اثر از رجبی منتشر شده که تعدادی از آنها در کانون توجه منتقدان قرار گرفتهاند. یکی از این آثار رمان کنسرو غول است. از ویژگیهای پیدا و پنهان این اثر که بر آشنایان ادبیات معاصر ایران آشکارشدنی است، همانندی آن با یکی از برجستهترین داستانهای معاصر ایران و جهان است؛ خوانندهی کنسرو غول، در نخستین خوانش خود از این اثر، سایهروشن بوف کور را بر آن میبیند. با بازخوانی این آثار و درنگ بر جزئیات آنها سایهها کنار میروند و چگونگی گرهخوردگی این اثرها با یکدیگر روشن میشود. پژوهش پیش رو، حاصل پشت سر گذاشتن این منزلهاست. زمینهساز این حرکت، آشنایی با رویکرد بینامتنیت و آراء نظریهپردازان بهنام آن بوده است؛ رویکردی که جوهرهی آن در کهنترین کتابهای بلاغت فارسی و عربی نمودی آشکار دارد. آنچه بیشاز هر چیز رمان رجبی را به بوف کور هدایت پیوند میدهد، شخصیتها و نوع پردازش آنهاست. شیوهی روایت، بنمایه و برخی توصیفات نیز پیوند میان این آثار را ژرفتر ساخته است؛ پیوندی که ژنت آن را «بینامتنیت ضمنی» مینامد.
Mahdi Rajabi is a relatively young author (born in 1980) who works in the field of children and adolescent literature. He has published 8 books, some of which have been critically acclaimed. One of these works is Canned Giant novel. The resemblance to the Blind Owl, one of the most distinguished contemporary tales in Iran and the world, is one of the features of this novel. In the first place, the reader of the novel notices the similarities between Canned Giant and the Blind Owl and as s/he keeps reading, s/he notices the influence of the Blind Owl. The following research studies the different aspects of such influence. Intertextuality and the views of its well-known theorists are applied to the work for analysis. The most obvious similarities between Rajabi's novel and the Blind Owl are the characters and how they are presented in the plot process. The narrative, motifs, and some descriptions also deepen the link between these works, a link that the Genette calls implicit intertextuality.
خلاصه ماشینی:
در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان، تاکنون هشت اثر از رجبی منتشر شده است که عبارتاند از: معمای دیوانهی کلهآبی (۱۳۸۶)، یوناتارا گم شد (۱۳۸۶)، گریه نکنید مثل ابر باهار (۱۳۸۷)، خاطرات چوپان چاق (۱۳۸۹)، لولو شبها گریه میکند (۱۳۹۱)، کنسرو غول (۱۳۹۲)، درخت پول (۱۳۹۳) و کابوس اسب (۱۳۹۳).
تفاوت روایت این دو اثر در این است که در کنسرو غول داستان زندگی پرویز و توکا به هم آمیخته است و موازی یکدیگر روایت میشود؛ اما در بوف کور، دو بخش اثر با قطعهای که حلقهی ارتباط دو داستان نیز است، از یکدیگر جدا میشود (نک: هدایت، ۱۳۵۶: ۳۵).
- خستگی روح و تلاش برای التیام آن: راوی بوف کور به زخمهای عمیق روحش اشاره میکند که امیدی به بهبودشان نیست و تنها میتوان با کمک شراب و مواد مخدر، برای مدتی کوتاه، فراموششان کرد؛ اما کمی بعد، این زخمها با توانی بیشتر هجوم میآورند تا قربانی خود را از پای درآورند: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره، روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
هم راوی بوف کور و هم پرویز میکوشند تا حال که معشوق را نیافتهاند، دست کم، نشانش را در کنار خود داشته باشند؛ راوی بوف کور تصویر چشمان زن اثیری را بر کاغذ نقش میزند و پرویز خانهاش را غرق در چترهایی به رنگ زرد میکند: «میخواستم این چشمهایی که برای همیشه بسته شده بود را روی کاغذ بکشم و برای خودم نگهدارم.
نتیجهگیری همانگونه که در گسترهی مقاله دیده شد، شیوهی روایت، شخصیتپردازی، بنمایهها و برخی توصیفات رمان کنسرو غول میان این اثر و بوف کور پیوندهای ژرف بینامتنی به وجود آورده است.