چکیده:
این پژوهش با هدف بررسی مقایسهای نظریه سیاست خارجی امام خمینی(ره) با الگوی نظری سیاست خارجی مستخرج از نظریات هنجاری و انتقادی روابط بینالملل انجام شده است. بررسی مقایسهای مبانی و اصول روششناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی هر یک از نظریات مذکور، منجر به شکلگیری و ارائه چارچوب مفهومی تحقیق در قالب الگوی سیاست خارجی «انتقادی هنجارگرا» گردید که بر اساس آن، امکان تجزیهوتحلیل و نیز فهم نظریه سیاست خارجی امام خمینی(ره) فراهم میگردد. یافته این پژوهش حاکی از آن است که علیرغم وجود اختلافاتی در مبانی نظری هر دو رویکرد مذکور، در بعد آسیبشناسی و تجویزگرایانه از اشتراکاتی برخوردار هستند؛ چنانچه هر دو رویکرد نظام موجود بینالمللی را ناعادلانه، تحت نفوذ اراده و خواست قدرتهای هژمون دانسته و ازاینرو بر ضرورت رهایی انسانها از محدودیتهای ساختارهای نظام سلطه و نیز بازتعریف و باز صورتبندی مفاهیم و ساختارهای آن تأکید ورزیده و به دنبال طرحریزی نظامی عادلانه و هنجارگرا هستند؛ البته دراینبین، وجه تمایز عمده اندیشه سیاست خارجی امام خمینی(ره) توجه و تأکید ایشان بر بعد الهی نظام آفرینش و نیز برخورداری از رویکردی مبناگرایانه و دینمدارانه به پدیدههای آن است.
This study aimed to compare the Imam Khomeini's foreign policy doctrine with theoretical approach derived from normative and critical theory of international relations. comparative study in field of methodological، epistemological and ontological principles of any of these theories، leading to the formation of a conceptual framework towards study of foreign policy، which named here، "critical normative approach" and accordingly it make possible to analyze and understand foreign policy doctrine of Imam Khomeini (RA).
Findings of this study suggest that despite the differences in theoretical foundations، both of these approaches are common in the pathological and prescriptive dimensions; both approaches regard the existing international system as unjust، under the influence of the will of the hegemonic powers، and this Emphasizes the necessity of human liberation from the constraints of the structures of the domination system، as well as the redefinition and redevelopment of its concepts and structures، and are seeking to stablish a just and normative international system; however، the main difference between Imam Khomeini's foreign policy thinking is rely on his emphasis on divine dimension of all Creation، as well as having a foundational and religious approach to its phenomena
خلاصه ماشینی:
چنانچه موضوعاتی چون پسینی و متغیر بودن هویـت دولت (١٧٥ :٢٠٠٠ ,Hopf)، امکان گسترش سازمان منطقی و عادلانـه جامعـه سیاسـی در سراسـر جهـان (٢٠٠١ ,Shapcott ;١٩٩٥ ,Neufeld)، برسـاختگی اجتمـاعی سیاسـت جهـانی و درنتیجـه ، قابل تغییـر بـودن ماهیـت آن (٢٤٢-٢٢٩ :٢٠٠١ ,Baylis and Smith)، تـاریخی بـودن سـاختارهای اجتماعی (عبـدالله خـانی ، ١٣٨٣: ٧٠-٦٩)، تلقـی از جامعـه بـه عنـوان عرصـه قـدرت و سـلطه (میراحمدی ، ١٣٨٦: ١٩٧-١٩٦)، تاریخی بودن نظم موجود و نه طبیعی بودن آن ، قائـل بـودن بـه وجود بین الاذهانی برای ساختارهای اجتماعی و نیز خواستگاه اجتماعی و بین الاذهانی برای مفهوم آنارشی (ونت ، ١٣٨٤: ٣٤٦) و همچنین تأکید بر اهمیت فرآیند ارتباطات اجتماعی بر هویـت یـابی کشورها و درنتیجه ، تأثیر آن بر روند شکل گیری هویت ملی بـازیگران نظـام بـین الملـل (دهقـانی فیروزآبادی ، ١٣٨٧ ب: ١٣٤)، همگی بر ویژگی انتقادی وجه هستی شناسانه الگوی مذکور دلالـت دارد.
از سوی دیگر، تأکید این رویکرد بر موضـوعاتی چـون تـأثیر سـاختارهای اجتمـاعی غیرمـادی همچون انگاره ها و معانی بینا ذهنی در تعیین سیاسـت خـارجی (٦١-٣٩ :١٩٩٣ ,Neufeld)، تـأثیر متقابل ساختارـکارگزار، ضرورت اصلاحات هنجـاری ، سیاسـی و نهـادی در جامعـه داخلـی و بین المللی (مشیرزاده ، ١٣٨٤: ٥١-٥٠)، لزوم ترسیم آینده ای مطلوب از جهان (یزدانی و دیگـران ، ١٣٩٠: ٢٢٢)، توجه به شالوده های نهـادی فرهنـگ (میراحمـدی ، ١٣٨٦: ١٩٧-١٩٦)، تأکیـد بـر قابلیت و توانایی انسان ها و ملت ها برای سـاختن آینـده (٢٢٧ :١٩٨١ ,Ashley) و نیـز رهـایی از ساختارهای سلطه و سرکوب نیروهای جهانی (دهقانی فیروزآبادی ، ١٣٨٧ الف : ٣١١) و بـه تبـع آن تأکید بر بازصورت بندی جهانی روابط قدرت (١٥١ :٢٠٠٥ ,Devetak)، نشان از ویژگـی هـای هنجارگرای این رویکرد در بعد معرفت شناسانه آن دارد.