چکیده:
داستان «بازی ناتمام» اولین داستان مجموعه داستان «جایی دیگر» است. در این داستان عقده¬ دوران کودکی شخصیت اصلی داستان در میانسالی، نقبی به مرزهای ناخودآگاه فردیش میزند که این گریز تنها از بازگشایی عقده کهن الگوی قهرمان در دوران جوانی حاصل میشود.در این داستان بوضوح میتوان تکانه¬های ناخودآگاه فردی شخص را برای بازگشایی عقده ها از طریق خوابهای او و تداعی خاطراتش تحلیل کرد و به این نتیجه دست یافت که با آگاهی و کشف این تکانه¬ها میتوان به ابعاد پیچیده¬ مثبت یا منفی در روان آدمی دست یافت که از دوران کودکی تا میانسالی فرد را در بر میگیرد بی آنکه شخص متوجه حضور این تکانه¬ها در درونش باشد. نام داستان «بازی ناتمام» از آخرین تکانه عقده و ناخودآگاه فردی راوی گرفته شده است که این بازی تاثیری منفی و مخرب بر روان هر دو شخصیت داستان (راوی و آزاده درخشان) میگذارد و به نوعی دوگانگی میان پیروزی و شکست را در هر دو به اوج میرساند.
خلاصه ماشینی:
نام داسـتان «بـازی ناتمـام » از آخـرین تکانـه عقـده و ناخودآگاه فردی راوی گرفته شده است که این بازی تأثیری منفی و مخرب بـر روان هـر دو شخصیت داستان (راوی و آزاده درخشان ) میگذارد و بـه نـوعی دوگـانگی میـان پیـروزی و شکست را در هر دو به اوج میرساند.
ایـن جملـه حامـل این نشانه است : آزاده درخشان سوار بر دوچرخه در کنار ساحل حرکت میکند و راوی پیاده به دنبال او میدود.
» راوی بـه دنبـال تکانـه عقـده هـای شخصی خود که عدم کسب تواناییهای قهرمان ذهنش ، آزاده درخشـان ، اسـت نمیتوانـد بـا دوچرخه او سواری کند و به زمین میخورد.
راوی در دوران دبیرســتان از آزاده درخشــان شخصــیت قهرمــان میســازد و در افکــار و احساساتش با این فرد زندگی و از همه کنشهای او تقلید میکند: «آزاده درخشان قهرمان دو و پرش است .
درست مثل اون » (همان ،ص :١٩) حال راوی چهل و هشت ساله ، با دیدن آزاده درخشان آن هم بـه شـکلی پیـر و مغمـوم تعجب میکند و از خود میپرسد: «آیا این زن درب و داغون ، میتواند قهرمان کودکی من باشد؟ یعنی ممکن است ؟» «چشم های عجیب غمگین .
در بحث عقده ، راوی داستان «بازی ناتمام » در دوران کودکی ، طبـق نظـر یونـگ عقده او به ناخودآگاه جمعی در روان او بر میگردد و آن ، تبدیل بازیافت آرزوهای خویش در وجود کس دیگر است و این عقده ، ساختن کهن الگوی قهرمان در ذهن اسـت کـه در میـان گذشتگان و تجارب نوع انسان سابقه ای دیرین دارد.