چکیده:
افلاطون در محاوره جمهوری پس از بخشهایی که به تقبیح شعر و شاعران آتنی میپردازد، در کتاب دهم از همین محاوره به اخراج آنان از اتوپیای خویش حکم میدهد، اما در عین حال، آثار خود او سرشار از مفاهیم شاعرانه بوده و همچنین آنجا که از شاعران صحبت میکند کلامش سرشار از احترام و تردید است. ازاینرو در این نوشتار بدنبال آن هستیم تا بیابیم در پس این سرشت پارادوکسیکال چه حقیقتی نهفته است و چگونه میتوان تبیینی از این رویکرد افلاطون نسبت به شاعران ارائه داد و اساسا آیا آنچه مورد نکوهش افلاطون است کاربرد شاعران آتنی از شعر است یا ذات خود شعر مورد انتقاد اوست و یا اینکه باید پاسخ را در جای دیگری جستجو کرد و مشکل را در مخاطبان شعر دید؟ در نظر نگارندگان نوشتار حاضر، اگر بپذیریم یکی از مولفه های مهم سنت شعری در آتن، قائل شدن وجهی از معرفت برای شعری است که روح غالب آن سنت اساطیری باقی مانده از پیشینیان و تعالیم سوفسطائیان است و همچنین در نظر بگیریم که فراتر از مباحث هستی شناسانه و معرفت شناسانه، اساسا مسئله اول افلاطون سیاست و استقرار یک نظام سیاسی بسامان است، به این نتیجه خواهیم رسید که در این اتوپیا، سنت شعری آتن با خصوصیاتی که دارد با آرمان سیاسی افلاطون قابل جمع نیست؛ چرا که اگر پایدیا یا نظام تعلیم و تربیت را برای استقرار اتوپیا ضروری بدانیم، حال اگر این پایدیا بخواهد دیوارهای خود را بر بنیان اسطوره و تعالیم سوفسطائی بمثابه منبع معرفتی بنا کند، تکلیف این آرمانشهر از ابتدا مشخص است. همچنین از وجه معرفت شناسی فلسفه افلاطون نیز میتوان به این مسئله نزدیک شد و از تمایز میان زیبایی زیبایی شناسانه آنطور که امروزه ما از آن صحبت میکنیم و در آثار هنری متجلی است، با زیبایی مثالی مد نظر افلاطون که همان حقیقت است، سخن گفت. در نظر افلاطون زیبایی زیبایی شناختی ذیل زیبایی مثالی است و ازاینرو مقصود وی از واژه «زیبا» فقط شامل ارزشهایی که امروزه آنها را زیبایی شناسی مینامیم نیست، بلکه ارزشهای اخلاقی و معرفتی را هم دربرمیگیرد و ذیل این موضوع زیبایی عام و خاص باید بحث اخراج شاعران از اتوپیا را بازخوانی نمود.
خلاصه ماشینی:
"ازاینرو در این نوشتار بدنبال آن هستیم تا بیابیم در پس این سرشت پارادوکسیکال چه حقیقتی نهفته است و چگونه میتوان تبیینی از این رویکرد افلاطون نسبت به شاعران ارائه داد و اساسا آیا آنچه مورد نکوهش افلاطون است کاربرد شاعران آتنی از شعر است یا ذات خود شعر مورد انتقاد اوست و یا اینکه باید پاسخ را در جای دیگری جستجو کرد و مشکل را در مخاطبان شعر دید؟ در نظر نگارندگان نوشتار حاضر، اگر بپذیریم یکی از مؤلفههای مهم سنت شعری در آتن، قائل شدن وجهی از معرفت برای شعری است که روح غالب آن سنت اساطیری باقی مانده از پیشینیان و تعالیم سوفسطائیان است و همچنین در نظر بگیریم که فراتر از مباحث هستیشناسانه و معرفتشناسانه، اساسا مسئله اول افلاطون سیاست و استقرار یک نظام سیاسی بسامان است، به این نتیجه خواهیم رسید که در این اتوپیا، سنت شعری آتن با خصوصیاتی که دارد با آرمان سیاسی افلاطون قابل جمع نیست؛ چرا که اگر پایدیا یا نظام تعلیم و تربیت را برای استقرار اتوپیا ضروری بدانیم، حال اگر این پایدیا بخواهد دیوارهای خود را بر بنیان اسطوره و تعالیم سوفسطائی بمثابة منبع معرفتی بنا کند، تکلیف این آرمانشهر از ابتدا مشخص است.
حال سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چگونه میتوان تبیینی از این رویکرد ارائه داد و اساسا آیا آنچه مورد نکوهش افلاطون است کاربرد شاعران آتنی از شعر است یا ذات خود شعر مورد انتقاد اوست و یا اینکه پاسخ را باید در جای دیگری جستجو کرد و مشکل را در مخاطبان دید؟ اینکه افلاطون در زیباییشناسی خویش بنام حقیقت، هنر را محکوم میکند و اینکه این محکوم نمودن با در نظرگرفتن احترامی که او برای شاعران قائل است و همچنین اینکه وجود روح شاعرانه در آثار او، به نوعی پارادوکسیکال است یا نه، باید مورد بررسی جدیتر قرار بگیرد."