چکیده:
موضوع دین و فلسفه و چگونگی ارتباط آن ها با یکدیگر مسأله ای است که همواره مورد سؤال بوده و پیروان ادیان و فلاسفه را بر آن داشته است تا پاسخی برای آن بیابند. اهمیت این مسأله بدان جهت است که دین و فلسفه هر دو در زندگی انسان حضوری پر رنگ داشته و بسیار مورد توجه بودهاند. گروهی رابطهی میان آن دو را تقابل دانسته و آن ها را در تعارض با یکدیگر میبینند و گروهی دیگر بر این باورند که دین و فلسفه دو مقولهی جدای از هم هستند که وقتی میتوانند نقش خود را با موفقیت در زندگی بشر ایفا نمایند که در مسائل یکدیگر مداخله نکنند و تنها به وظیفهی خود بپردازند، اما نباید فراموش کنیم که فلسفه در حوزهیاندیشه و نظر با دین دارای مباحث و مسائل مشترکی است که باعث ایجاد تعامل در میان آن دو میشود. نگارنده در این نوشتار سعی نموده است که ابتدا تعریفی صحیح و جامع از هر یک ارائه دهد، سپس راه هایی را که در مقابلاندیشمندان هر دو حوزه وجود دارد بیان مینماید. در ادامه اختلافاتی را که تا کنون میان فلاسفه و پیروان ادیان بوده است، به اختصار توضیح داده سرانجام تأثیراتی را که با وجود این اختلافات، فلسفه و دین بر یکدیگر گذاشتهاند، بررسی مینماید. از نظر نگارنده با وجود اختلافاتی که میان افراد وجود داشته است، همواره دین بما هو دین با فلسفه بما هو فلسفه در تعامل با یکدیگر بودهاند.
خلاصه ماشینی:
هستند که وجود دارند و حضورشان براي زنـدگي انسان ضروري است اما در اين ميان فلسـفه همـان اختلاف دو گروه معيار و محکي است که بايـد آمـوزه هـاي ديـن را در ترکيب «دين و فلسـفه » ارتبـاطي دو سـويه مورد بررسي قرار داده و ديني را تأييد کند کـه بـه وجود دارد: نسبت دين با فلسـفه واز طـرف ديگـر جهت مبتني بودن بر اصول فلسفي ، بـراي زنـدگي نسبت فلسفه بـا ديـن .
در اين صـورت ايـن سـؤال پـيش شرک دانست ؟ آيا صرف پرداختن به مباني دين بـه مي آيد که آيا فلسفه را به معناي يک مکتب خـاص روش فلسفي به معناي کفر است ؟ آيـا امکـان دارد ديدن ، صحيح است ؟ و آيا مي توان حکم يک ديـن که در مواردي فهم اشتباه از متون فلسفي منجر بـه را بـه سـاير اديـان تعمـيم داد؟ آيـا تمـام مکاتـب صدور حکم کفـر و شـرک بـراي فيلسـوفان شـده باشد؟ اگر فلاسفه اي وجود داشته اند کـه فلسـفه را را بر يکديگر درست بدانيم يا نادرسـت ، در طـول در خدمت تبيـين بنيـان هـاي معرفـت دينـي قـرار تاريخ بين دين و فلسفه روابطي بـوده اسـت ، زيـرا داده اند، چگونه مـي تـوان آن هـا را کـافر و مشـرک اين هر دو، پديده هايي هسـتند در زنـدگي بشـر و دانست ؟ از طرف ديگر نيز بايد گفت آيا فيلسـوفان انسان نيز به عنوان عالم در دين و متفکر در فلسفه ، معتقد به ديني خاص از ورطة فلسفه سقوط کـرده به هر دوي آن ها نظر داشته است ، هر چنـد کـه در و توفيقي در اين زمينه نداشته اند؟ آيا امکان نـدارد زمان هاي مختلف ممکن است يکي را بـر ديگـري که يک فيلسوف ضمن اعتقـاد بـه ديـن خـود، در ترجيح داده باشد.