چکیده:
«آموزه های اسلامی رهبری را به عنوان رکن جامعه اسلامی معرفی می کنند و به امت اسلامی دستور می دهند که در بحران ها به رهبری رجوع کرده و از توطئه دشمنان در امان بمانند. چندین دهه تجربه جمهوری اسلامی هم نقش امام خمینیv و مقام معظم رهبری در مدیریت بحران ها را به خوبی اثبات کرده است. همین امر موجب شده است دشمنان در صدد تضعیف قدرت نرم رهبری انقلاباسلامی برآمده و سعی کنند در اعتماد عمومی و مقبولیت ایشان تردید و میان ایشان وامت اسلامی فاصله ایجاد کنند. حال این سوال پیش می آید که وقتی دشمنان منزلت رهبری را هدف قرار داده و قدرت او برای کنترل و مدیریت بحران ها را تضعیف می کنند مردم چه تکلیفی دارند؟ به عبارت دیگر دفاع از جایگاه رهبر بر عهده کیست و با چه شیوه ای باید از آن دفاع شود؟ پژوهش حاضر روش هایی را که امروزه دشمنان برای تضعیف قدرت نرم رهبری اسلامی به کار می برند با شیوه هایی که دشمنان علیه انبیا به کار برده اند و در قرآن به آنها اشاره شده است مقایسه کرده و در نهایت نتیجه گرفت که شیوه های دشمنان علیه رهبران الهی از زمان های دور تاکنون در چارچوب های مشابهی قرار دارند. بر این اساس در پژوهش حاضر برای مقابله با توطئه تضعیف قدرت نرم رهبری، راهکارهایی را که قرآن برای دفاع از انبیا به کاربرده است مورد توجه قرار گرفتند. در نهایت این نتیجه به دست آمد که اولا بر اساس شیوه قرآنی تضعیف رهبری در هیچ شرایطی نباید بی پاسخ بماند و امت اسلامی مکلف به دفاع از جایگاه رهبری هستند، ثانیا راهکارهای قرآنی مقابله با تضعیف قدرت نرم رهبری از ملاک واحدی تبعیت نمی کند، بلکه سبک قرآنی اقتضا می کند که در گام اول روش دشمن شناسایی و تحلیل شود و سپس شیوه ای هوشمندانه که با توطئه دشمن متناسب است برای دفاع از رهبری اتخاذ شود».
خلاصه ماشینی:
حال اين سوال پيش ميآيد که وقتي دشمنان منزلت رهبري را هدف قرار داده و قدرت او براي کنترل و مديريت بحرانها را تضعيف مي-کنند مردم چه تکليفي دارند؟ به عبارت ديگر دفاع از جايگاه رهبر بر عهده کيست و با چه شيوهاي بايد از آن دفاع شود؟ پژوهش حاضر روشهايي را که امروزه دشمنان براي تضعيف قدرت نرم رهبري اسلامي به کار ميبرند با شيوههايي که دشمنان عليه انبيا به کار بردهاند و در قرآن به آنها اشاره شده است مقايسه کرده و در نهايت نتيجه گرفت که شيوههاي دشمنان عليه رهبران الهي از زمانهاي دور تاکنون در چارچوبهاي مشابهي قرار دارند.
فرعون با بزرگنمايي مشکلات اقتصادي جامعه که خداوند آنها را براي بيداري مردم مقدر کرده بود إلقا کرد که موسي و پيروانش مايه بدبختي مردم هستند؛ «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ»، مشرکين نيز پيامبر را علت مشکلات خود معرفي ميکردند؛ «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ»، در مورد ديگر پس از جنگ احد که عده زيادي از مسلمانان داغ ديده شدند و فضاي رواني مناسبي براي فرصتطلبان ايجاد شد آنها شايع کردند كه اگر کشته شدگان جنگ از ما پيروي ميکردند كشته نميشدند؛ «الَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُواْ لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا»، آنها همچنين با توجه به سابقه صداقت پيامبر بدون اين که وي را متهم به دروغگويي بکنند با اين سوالات که چرا وحي توسط بشر ارائه ميشود و فرشته بدون واسطه بر زمين ظاهر نميشود؟ «وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ»، زمينه رواني را براي اتهام دروغگويي به پبامبر فراهم کردند.