چکیده:
«توانمندشدن سیاسی» فرصت پرداختن شمار زیادی از شهروندان به امور سیاسی است؛ یکی از مهمترین شاخصهای آن، افزایش «مشارکت سیاسی» در سطح تصمیمسازی است. مقالهی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش کلی نگاشته شده که «توانمندشدن زنان در عرصهی سیاست»، چیست و با چه متغیرهای زمینهای شکل میگیرد. جامعهی آماری این پژوهش را زنان نخبه در عرصهی سیاست تشکیل میدهند و روششناسی، مبتنی بر بهرهگیری از تکنیک تحلیلمحتوای کمی و کیفی و تکنیک مصاحبه نیمهساختیافته در جمعآوری دادهها و متون مصاحبههاست؛ در راستای ساماندهی دادههای استخراجشده و ارایه الگوی نهایی نیز از نرمافزار تحلیل دادههای کیفی مکس کیو.دی.ای استفاده شده است. بر اساس یافتههای پژوهش، توانمندشدن سیاسی دارای دو بعد اصلی «مشارکت و کنشگری سیاسی» و «نخبگی سیاسی» است و زنان نخبهی سیاسی در مسیر توانمندشدن، از چهار محیط فردی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی متاثر هستند که از این میان، محیط خانوادگی بیشترین اثرگذاری را بر این زنان و توانمندیهایشان دارد. پس از این، محیط سیاسی و زمینههای تشویقی این حوزه، بر شکلگیری و میزان توانمندشدن این زنان اثرگذار است. پژوهشگر در مجموع 18 مقولهی درجهی 1و2 و 522 عبارت معنایی را شناسایی نموده و آن را در ترسیم مدل نظری مبتنی بر میدان به کار برده است.
خلاصه ماشینی:
مفهوم مشارکت دربردارندة سه عنصر سهیمشدن در قدرت، کوششهای سنجیدة گروههای اجتماعی برای دردستگرفتن سرنوشت و بهبود شرایط زندگی، و نیز ایجاد فرصتهایی برای گروههای فرودست است و مفهوم مشارکت سیاسی انواع کنشهای فردی و جمعی بهمنظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیرنهادن بر فرایندهای تصمیمگیری دربارة امور عمومی را در بر میگیرد؛ «مشارکت سیاسی فقط حضور سیاسی صرف به هر شکلی نیست و منظور از آن همانا فعالیت مشارکتجویانه است» (پاول 1380: 137) و رفتارهایی چون رأیدادن، نامزدشدن، و نمایندگی در عرصة عمومی را در بر میگیرد.
در دستة دوم پژوهشهای داخلی، موانع ارتقای مشارکت زنان مسئلة اصلی است که به برخی اشاره خواهیم کرد: ـ «مکانیسمهای ارتقای مشارکت زنان در ابعاد سیاسی و اقتصادی»، صمد راد انور (1383): او در بخش یافتههای این پژوهش نشان میدهد که اکثر زنان تحصیلکرده باوجود گرایش به اشتغال و مشارکت اقتصادی، بهدلیل آگاهی از نقص قوانین، تمایل کمتری به مشارکت سیاسی دارند؛ بنابراین، تلاش برای اصلاح قوانین حاکم بر شئون زنان جامعه پیششرط اساسی برای ارتقای مشارکت آنان است؛ ـ زهرا پیشگاهیفرد و دیگران (1393) در پژوهشی به «بررسی کارکردهای توانمندشدن جنسیتی در توسعة مشارکت سیاسی زنان» پرداختهاند که نتایج آن نشان میدهد: ضعف ساختارهای زیربنایی، حاکمیت نظامهای سیاسی تمامیتخواه، ساختارهای فرهنگی ـ آموزشی ضعیف و سلطة نظام مردسالار، و همچنین نگرش منفی زنان به ماهیت مسائل سیاسی از مهمترین عوامل مشارکت سیاسی اندک زنان در کشورهای موردمطالعه است؛ شاخصهای سیاسی، فرهنگی، و آموزشی نیز از مهمترین ساختارهاییاند که مانع کارکرد مؤثر زنان در توسعة سیاسی این کشورها میشوند، چراکه ساختارهای سیاسی کشورهای منطقه مردسالارند و دولت و سیاست نیز پدیدهای مردسالار است که حضور پررنگ زنان را تاب نمیآورد؛ همچنین، ساختارهای آموزشی نیز بهاندازة خود دربرابر حضور زنان در عرصههای سیاسی موانعی ایجاد میکنند.