چکیده:
روایت نقالی رستم وچپه کل ماجرای رفتن رستم به دیار مغرب برای نجات نوهاش از چنگ پادشاه مغرب است. بر اساس این روایت، رستم برای نجات برزو که در میانهی کارزار به دست غولک ربوده شده است، ناچار میشود از شش خان دشوار بگذرد: الف)- گذر از بیابان گرم و سوزان. ب)- عبور از بیشهی شیران و کشتن دو شیر. ج)- عبور از سرزمین غولکها. د)- رویارویی با زن جادوگر. ه)- کشتن اژدها. و)- گذر از دشت پر از برف. گفتنی است رستم خان اول را به تنهایی و خانهای بعدی را به رسم دیگر حماسهها با یک راهنما طی میکند. چپه کل موجود عجیب الخلقهای است که نقش راهنما را در این روایت بر عهده دارد. ماجرای گذشتن پهلوان از مراحلی دشوار برای رسیدن به مقصود، بنمایهای کهن است که ردّپای آن را در بیشتر حماسههای هند و اروپایی میتوان دید. داستانهای مربوط به رستم از دیرباز در میان مردم نواحی مختلف ایران رواج داشته و نقل میشده است. یکی از مناطقی که این داستان از دیرباز در آن رواج داشته است، منطقهی کهن کوهمره سرخی است. این داستان نیز مانند بسیاری دیگر از روایتها از ذهن و خاطر مردم این دیار فراموش شده است و تنها به وسیلهی مسنترین و معروفترین نقّال این منطقه- علی حسین عالی نژاد، آخرین بازماندهی نقّالان و راویان منطقه- روایت میشود. در این جستار کوشش شده است افزون بر ضبط روایتی که پیش از این در هیچ از یک از منابع ثبت نشده است، به بررسی تحلیلی روایت از دید محتوایی پرداخته شود.
خلاصه ماشینی:
بر اساس اين روايت ، رستم براي نجات برزو که در ميانۀ کارزار به دست غولک ربوده شده است ، ناچار ميشود از شش خان دشوار بگذرد: الف ) گذر از بيابان گرم و سوزان .
دوازده خان هرکول (گريمال ، 28 ١٣٦٧: ٣٨١-٣٩٤)، چهار آزمون بلوروفون در ايلياد (هومر، ١٣٧٧: ٢٢٠-٢٢١)، گذر «تزه » پهلوان يوناني از هفت مرحلۀ دشوار براي بازگشت به زادگاه خويش (برن و همکاران ، ١٣٨٤: ٣١-٣٦)، تلاش اوديسه و همراهانش براي عبور از هشت مرحلۀ دشوار براي بازگشت به ايتاکا (فضائلي، ١٣٨٤: ١١٩-١٢١) و عبور کوچولين ، قهرمان ايرلندي از پنج خان دشوار (کمپبل ، ١٣٨٥: ٣٤٥-٣٤٦) همگي نشان دهندة اين امر مهم است که عبور از مراحل هفت / چند خان بن مايه اي هندواروپايي دارد که به شکل هاي گوناگون در حماسه ها و اساطير ملل نمود يافته است .
متن فارسي قصۀ «رستم و چپه کل » هنگامي که اونالک به تحريک افراسياب ، برزوي را در گرماگرم جنگ از بالاي مرکب ربود و به طرف مغرب زمين برد، رستم ، پهلوان بزرگ ايران ، طاقت نياورد و از پادشاه ايران اجازه گرفت و براي نجات جان نوة عزيزش ، شبانه راهي ديار غربت ، مغرب زمين شد در روزگار قديم اونالک ها (اجنه و ديوان ) در ميان مردم زندگي ميکردند؛ اما امروزه صداقت ها کم شده است و ديگر کسي آن ها را نميبيند.
گفتني است که در هفت / چند خان هاي ديگر، پهلوان از وجود راهنما خبر دارد و گاه نيز خود پهلوان از فرد راهنما کمک ميطلبد؛ اما در اين روايت ، چپه کل به شوق ديدار رستم نزد او ميآيد و او را راهنمايي ميکند.