چکیده:
روایت در نهاد آثار ادبی نهفته است و عنصری پیشبرنده در تبیین نقش ادبی و هنری هر اثر ادبی است. هرچه اثر ادبی وجه داستانی قویتری داشته باشد، روایت در آن پرمایهتر و فعالتر است. گلستان سعدی اثری تعلیمی است که وجهی داستانی دارد؛ به همین سبب روایت و شگردهای روایت در آن پویا و اثرگذار است. این پژوهش با مطالعة کتابخانهای و یادداشتبرداری میکوشد با تاکید بر نظریههای ساختارگرایان معروف (مانند تولان، ژنت، بارت)، تاثیرگذاری روایت را در تبیین مفاهیم تربیتی و اخلاقی گلستان بررسی کند و از مهمترین اصول نظری ساختارگرایان در شناخت ساختار گلستان بهره برد. این پژوهش نقش درونمایه را در پربارکردن کیفیت و تنوع ساختار کنشها و رخدادهای روایی در حکایتهای باب اول گلستان بررسی میکند. همچنین این مقاله بیانگر این مطلب است که سعدی به سبب برخورداری از فهم ادبی توانسته است حکایتهای گلستان را بر پایهها و اصول و کنشهایی بنیانگذاری کند که قرنها بعد در داستاننویسی و داستان کوتاهنویسی پایه و مبنای نگارش نوین قرار گرفته است. نظام باورهای سعدی، بر گرداگرد گزاره شناخت هستی در پیرامون او شکل گرفته است که آنها را از راه تمثیل به مخاطب منتقل میکند؛ بنابراین گفتمان چیره بر حکایتها یک گفتمان تعلیمی است.
خلاصه ماشینی:
بـا گمـان اينکـه بسياري از حکايات اين کتاب رخدادهاي واقعي است ، شيوة روايـت در آن بـه گونـه اي است که قصه پردازي و شگردهاي حکايت نويسـي ايرانـي در آن بـر گـزارش نويسـي و حسب حال برتري دارد؛ بنابراين آنچه براي اين پژوهش مهم اسـت جنبـه هـاي روايـي گلستان و تبيين مفاهيم تربيتي و اخلاقي به کمـک شـگردهاي روايـت اسـت .
بـه تأثيرگـذاري شـيوة سـعدي در نـوع روايت گري او تا پايان مقاله توجه خواهد شد؛ اما در اينجا ذکر نکته اي ضـروري اسـت ؛ اگر سعدي در جايگاه راوي و نويسندة حکايات در نظر گرفته شود، بايد پذيرفت آنچـه ميخواسته و به آن عمل ميکرده است ، در قالب حکايت عرضه کرده و مقصـودي جـز تعليم و تربيت و اخلاق نداشته است .
مقاله هايي مانند «بررسي سرعت روايـت در حکايـت هـاي گلسـتان سـعدي براسـاس نظريۀ ژنت » (وحدانيفر و همکاران ، ١٣٩٥) و «بررسي تقابل زمـان روايـي و زمـان مـتن در حکايت هاي گلستان سعدي» (عرب يوسـف آبـادي: ١٣٩٤) کـه در ايـن مقالـه تنهـا بسـامد شاخصۀ زمان در حکايات بررسي شده و هيچ اشاره اي به ديگر عناصر روايت نشده است .
در بيت زير، راوي با خطاب قراردادن خواننده ، نقش ارتباطي برقرار ميکند: هـر بيشـه گمـان مبـر کـه خـالي اسـت باشـــد کـــه پلنـــگ خفتـــه باشـــد حکايت ، تنها در سطح برون روايتي بيان شده است ؛ زيرا راوي ديگـري رخـدادها را روايت نميکند و به اين ترتيب روايت با توصيف بيروني چند شخصيت آغاز مـيشـود که علت رويدادهاي ديگر است .