چکیده:
غزالی و ملاصدرا ازجمله اندیشمندانیاند که درصدد شناخت علت مرگ برآمدهاند و در مباحث نفسشناسی خود به این موضوع پرداختهاند. مقاله حاضر تلاش دارد دیدگاه این دو متفکر درباره علت وقوع مرگ و مبانی نفسشناسانه مرتبط با آن نزد هریک را مقایسه و ارزیابی کند تا روشن شود کدام مبنا در توضیح نظریه خود موفق بوده است. غزالی معتقد است نفس روحانیهالحدوث است؛ اما چون تجرد آن تجرد تام نیست، از ماده خود (بدن) تاثیراتی میپذیرد و در ذات خویش استکمال مییابد و هنگامی که به کمال نهایی رسید، بدن را که بهمثابه ابزار اوست، رها میکند و به اصل خویش باز میگردد. این حالت، «مرگ» نامیده میشود و علت آن، ارتقا نفس است. نزد ملاصدرا نیز علت مرگ، ارتقا نفس است؛ اما بهنظر او اگر به حدوث جسمانی نفس قائل نباشیم، نمیتوان به حرکت جوهری، قائل شد. با تکیه بر این سخن صدرا، نظریه غزالی درباره علت مرگ با مبانی خود او، توضیحپذیر نخواهد بود.
خلاصه ماشینی:
غزالی نفس انسانی را به «جوهری که قائم به خود بوده و در هیچ موضعی قرار ندارد و در هیچ چیزی حلول نمیکند» تعریف کرد (غزالی، 1416 ق/ ج: 52) و گفت: «منظور من از نفس، قوۀ طالبِ غذا و قوۀ محرک شهوت و غضب و قوۀ ساکن در قلب که مولد حیات و انتشاردهندۀ حس و حرکت از قلب به جمیع اجزاست، نیست؛ زیرا این قوه، همان روح حیوانی است؛ بلکه نفس، جوهر کاملی است که شأنش تذکر و حفظ و تفکر و تمییز و اندیشیدن است.
با تکیه بر همین رأی است که او در احادیثی که بر خلق ارواح قبل از اجساد اشاره میکنند، ارواح را به ملائکه و اجساد را به عرش و کرسی و کواکب و هوا و زمین، تفسیر میکند (غزالی، 1416ق/الف: 366)؛ اما دربارۀ اینکه حدوث نفس به چه نحو است، یعنی جسمانی است یا روحانی، آنچه مشهور است این است که غزالی تجرد نفس را از فلاسفه میپذیرد؛ البته دلایلی که برای اثبات تجرد نفس بیان کردهاند را ناکافی میداند (غزالی، 1382: 238)؛ بنابراین در این زمینه نیز با ابنسینا موافق میشود که نفس روحانیهالحدوث است.
با توجه به این سخنان، روشن میشود ازنظر غزالى اگرچه علت مرگ تعطيل قواى طبيعى و حيوانى است، آنچه سبب تعطيل اين قوا میشود همان اِعراض نفس است؛ اِعراضی که نتیجۀ فساد مزاج نیست، بلکه چنانکه پیشتر بدان اشاره شد نتیجۀ استکمال ناشی از تحقق تدریجییافتن کمالات قوۀ عاقله و حرکت استکمالی ذات نفس است.