چکیده:
شاعران در سراسر غزل سنتی فارسی در توصیف معشوق، گویی از یکدیگر رونویسی کردهاند و «پروتوتایپ» یا «پیشنمون» اصطلاحی است که برای نخستین الگویی به کار میرود که نمونهها یا الگوهای بعدی از روی آن ساخته میشود. هدف از این جستار آن است که دریابیم تصویری که سعدی از معشوق ارائه داده تا چه حدود با «پروتوتایپ» آن همسانی دارد و از سوی دیگر نشان دهد که چه علل یا عواملی درتصویرپردازی این معشوق در غزل سعدی تاثیرداشته است. این پژوهش به روش کیفی و مطالعه کتابخانهای با رویکرد توصیفی – تحلیلی، به انجام رسیده است؛ مبنای نظری پژوهش نظریات روانکاوانه یونگ است. نگارنده تعداد صد غزل آغازین غزلهای سعدی را بررسی کرده، آنگاه به دستهبندی و تحلیل شواهد پرداخته است. ویژگیهای معشوق مثالی در دو بعد ظاهری و معنوی یا باطنی، دستهبندی شده و شواهد مثال هر کدام آورده شده و به تحلیل آن پرداخته شده است، نتایج پژوهش نشان میدهد که عوامل محیطی، تجارب شخصی وحضور برخی چهرههای اساطیری فارسی در تصویرپردازی پیشنمونی معشوق در غزل سعدی تاثیرگذار بوده است. از طرفی، تصویر معشوق مثالی، در سعدی هم متناقض است، چنانکه، گاه، یک ویژگی مثبت است و گاه، نقطه مقابل آن نیز از نظر شاعر مثبت و پذیرفتنی است. معشوق سرنمون سعدی دارای سرپنجگی و قدرت قاهره است و عاشق را یارای پایایی در برابر او نیست و از این منظر برآیند زنان و معشوقان حماسی است. نکته قابل توجه دیگر اینکه در برخی توصیفاتی که از معشوق دیده شد، به وضوح، نمیتوان مشخص کرد که معشوق زن است یا مرد و البته جنسیت او چندان شفاف نیست (با ویژگیهایی همچون خوشنوایی یا قدرت قهر و جبر یا سرمستی) ، هرچه هست و هرآنچه دیدیم حضور یک جانان و معشوق است که اصل خود او و بیان ویژگیهای اوست تا اینکه جنسیت او اهمیت داشته باشد. نکته دیگر اینکه در تصویرپردازی معشوق در غزل سعدی، در هر دو بعد، شاهد دوگانگی و تناقض رفتاری و اخلاقی معشوق هستیم، اگر پوشیدهرویی از الزامات اوست، گاه عیان روی است و اگر عتابگر و تلخ زبان، شیرین سخن نیز هست. این موارد بیانگر تناقض تصویری است که از این سرنمون در ذهن و زبان شاعران ترسیم شده است و سعدی در این بین، جز بازنمایی این معشوق چند وجهی، طریقی دیگر برنمیگیرد.
خلاصه ماشینی:
سعدی در غزلی دیگری در باب زلف یار با توجه به همین تشبیه، چنین میسراید: نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا (غزل 16) همانگونه که میبینیم در اینجا نیز سنبل مشبهبه زلف معشوق است؛ دیگر ویژگی زلف دلآویز معشوق، سیاهی و تیرگی است: دیار هند و اقلیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را (غزل 19) چین و شکن زلف یار یکی دیگر از حسنات اوست: تو بت چرا به معلم روی که بتگرچین به چین زلف توآید به بتگری آموخت (غزل 32) دیگر ویژگی زلف معشوق، پریشانی و درهم بودن آن است، شاعر با ظرافت در انتخاب چنین خصوصیتی برای زلف معشوق، در پی آن است که به مفهومی دیگر و خصوصیتی دیگر، از طرف عاشق، اشاره کند؛ زلف یار پریشان است و این از حسنات اوست، اما از دیگر سو، حال و اوضاع عاشق نیز پریشان است و این از نگونبختی اوست.
شکن گیر گیسویش از مشک ناب زده سایه برچشمۀ آفتاب (نظامی گنجوی، 1378: 255) همانگونه که دیدیم شاعر در این بخش بیشتر از طبیعت برای توصیف معشوق بهره گرفته است؛ این چنین رویکردی علاوه بر اینکه سنت رایج ادبی درمیان شاعران است، از سوی دیگر، بیانگر جنبۀ دیگری از پروتوتایپ معشوق نیز هست؛ بنا به نظر برخی پژوهشگران، «طبیعت» نخستین معشوق شاعران ایرانی است که در یک حلقۀ مفهومی، طبیعت آغاز و انجام رویکردهای عاطفی انسانی است: طبیعت← معشوق مؤنث← معشوق عرفانی← کلیت انسانی← طبیعت (ر.
3. نتیجه در بررسی معشوق برخی کنشها و ویژگیها از او دیده شد که بیانگر دوگانگی اوست، از طرفی آنگاه که نقش زن و معشوق از حالت انفعالی به فعالی گرایش پیدا میکند، شاهد دوگانگی شخصیت او هستیم، حرکت از مادینگی و انفعال به نرینگی (سرپنجگی و قهاری)؛ از سوی دیگر چنین دوگانگی معشوق، بر مبنای سنت ادبی (Literary Tradition) برای همۀ شاعران پذیرفتنی است و حتی از حسنات معشوق است؛ در مورد اول این دوگانگی درونی به صورت شخصیتی دوجنسه نمایان میشود.