چکیده:
آنچه اغلب در متون تاریخ فلسفه دربارۀ رویکرد غزالی به فلسفه یافت میشود، به جنبههای انتقادی و انکاری غزالی مربوط است؛ بدین صورت که او را نقطۀ عزیمت عقلگرایی اشاعره و مخالف فلسفه و بهویژه فارابی و ابنسینا معرفی میکند. اما آیا این مطلب موضع حقیقی غزالی را بازگو میکند؟ پاسخی که در این مقاله ارائه شده، شیفتگی غزالی نسبت به حکمت مشرقی ابنسینا و دنبالهروی آن را مورد بحث قرار داده و تأثیرپذیری در روش و نگرش غزالی از ابنسینا را به نحو پدیدارشناسانه نشان میدهد؛ بدین معنا که هرچند ادبیات انتقادی غزالی که برآمده از موضع سیاسی اوست، انگیختههایی را در مخالفت جریان فلسفی به دنبال داشته، اما در موضع فردی، او پیرو حکمت مشرقی است و جریانسازی آن را تقویت کرده است.
خلاصه ماشینی:
معرفت غزالي از فلسفۀ معاصر خود براي آنکه ديدگاه غزالي در مورد فلسفه و ميزان شناخت وي از فلاسفه را بدانيم ، حداقل بايد به سه مسئله توجه کنيم : ـ موقعيت کتاب مقاصد الفلاسفه ـ طبقه بندي فلاسفه و علوم آنها ـ مسئلۀ مرجعيت فلسفي ارسطو يا ابن سينا الف ) انگيزٔە نگارش کتاب مقاصد الفلاسفه حقيقت آن است که غزالي با نوشتن مقاصد الفلاسفه ـ برخلاف تصور اوليه اي که از مقدمۀ آن براي خواننده ايجاد مي شود ـ صرفا نخواسته است توانايي خود در فهم و تبيين فلسفۀ مشاء را نشان دهد.
مسائل بيست گانه کتاب تهافت الفلاسفه که همان سخنان نوع اول و دوم مورد اشاره بالاست ، به علم الهي (يا الهيات ) فلاسفه مربوط است ، اما آيا پنج نوع علم ديگر آنان داراي چنين مشکلي نيستند؟ پاسخ غزالي به طور خلاصه اين است که آنها مشکلي ندارند، به جز اينکه برخي از آنها (يعني علوم رياضي ، منطقي و اخلاق ) ممکن است آفت هايي براي ايمان مؤمنان به وجود آورند.
غزالي هرچند ارسطو را فيلسوف مطلق خوانده ، اما در همه آثار خود به ابن سينا توجه دارد و به او استناد مي کند؛ يعني استناد به سخنان ابن سينا (و فارابي ) را با استناد به سخنان ارسطو، بلکه همۀ فيلسوفان الهي ، يکي مي داند و درواقع شيخ الرئيس را نمايندٔە تام و رسمي فلسفه در دورٔە خود قلمداد مي کند، تا جايي که اين مرجعيت بخشي به ابن سينا ده ها بار به وسيلۀ ابن رشد در کتاب تهافت التهافت مورد انتقاد قرار گرفته و او در همۀ آن مواضع اين نکته را گوشزد مي کند که آنچه غزالي به عنوان سخن فلاسفه مورد بحث قرار داده است ، درواقع سخن ابن سيناست ، نه کلام فلاسفه يا ارسطو.