چکیده:
تجسّم ﺑﺨﺸﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ و ﻣﺎوراء ﻃﺒﯿﻌﯽ ﭼﻮن ﻓﺮﺷﺘﻪ، اﺑﻠﯿﺲ، ﺟﻦّ، دﻧﯿﺎ، ﺧﻀﺮ و ﻧﻮر، ﮐﻪ ﯾﮑﯽ از ﮐﻨﺶﻫﺎی ﻣﺘﺪاول در ﺣﮑﺎﯾﺎت و ﺗﻌﻠﯿﻤﺎت ﺻﻮﻓﯿﺎﻧﻪ اﺳﺖ، اﻏﻠﺐ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮر اﻧﺠﺎم ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ از ﯾﮏ ﺳﻮ ﻣﺮﯾﺪان را از اﻣﮑﺎن ﺑﺮﻗـﺮاری ارﺗﺒـﺎط ﺑـﺎ ﻋﻮاﻟﻢ روﺣﺎﻧﯽ و ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺳﺎزﻧﺪ و از ﺳﻮی دﯾﮕﺮ، ذﻫﻦ و ﺿﻤﯿﺮ آﻧﺎن را از ﻫﺪفﻫﺎی ﻣﺤـﺪود زﻣﯿﻨـﯽ ﺑـﻪ ﻫـﺪفﻫـﺎی ﻧﺎﻣﺤﺪود آﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﻌﻄﻮف ﮐﻨﻨﺪ و اﻧﮕﯿﺰهﻫﺎی ﻧﯿﺮوﻣﻨﺪی ﺑﺮای ﺳﯿﺮ و ﺳﻠﻮک در ﻃﺮﯾﻘﺖ در ﭘﯿﺶ روی آنﻫﺎ ﻗﺮار دﻫﻨـﺪ و در ﺳﻮﯾﮥ ﺳﻮم ﻧﯿﺰ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎی ﺳﭙﺮی ﮐﺮدن ﻣﺮاﺗﺐ ﺳﻠﻮک، از ﺗﺤﻤّـﻞ رﯾﺎﺿـﺖﻫـﺎ و ﺗـﺮک ﺗﻌﻠّﻘـﺎت و ﺗـﻦ دادن ﺑـﻪ ﺗﻌﻠﯿﻤـﺎت، ﺑـﺎ ﺧﺮﺳﻨﺪی ﺧﺎﻃﺮ و اﺷﺘﯿﺎق ﺑﻪ ﻓﺮﺟﺎم ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺧﻮد ﮐﻪ ﻓﻨﺎی از ﺧﻮدی و ﺑﻘﺎی در ﺣﻖّ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﺰدﯾﮏﺗﺮ ﺷﻮد.
خلاصه ماشینی:
تمثیلآوری و تمثلگرایی در تصوف اگر چه در بسیاری از کرامتهای صوفیه نوعی قدرتنمایی قابل مشاهده است که حکایت دیرینهای است از خود برتربینی در سرگذشت فرقهها و نحلههای مختلف فکری، اما بخشی از کردارهای به ظاهر خارق عادت در میان مشایخ این طایفه، این هدف را نیز در خود نهفته دارد که میکوشد عناصر ماوراء طبیعی را برای مریدانی که تازه قدم در راه سلوک گذاشتهاند و در تصورات خود از توان تصویرگری و تجسمبخشی به آن عوالم ماورائی برخوردار نیستند آنها را تمثلپذیر و ملموس و حتی دست یافتنی جلوه دهد.
(همان: 92) - اگر چه به قول زرین کوب این حکایت با مندرجات یکی از کتابهای وی که بدو شأن باشد منافات دارد (زرین کوب، 1363: 51-50) - اما بعدها تعداد کسانی که ادعای دیدن خضر را داشتند به تدریج رو به فزونی گذاشت؛ به طوری که نقل است، محی الدین بن عربی خرقة خود را از خضر دریافت کرده است (جامی، 1336: 547) و سعدی و خسرو دهلوی هر دو با خضر ملاقات کردهاند (جامی، 1336: 601 و 610) و خاقانی نیز چند بار ادعا میکند که خضر را دیده و حتی تعبیر خوابی را از وی شنیده است (خاقانی، 1369: 47-46 و 422-421 و 146 و 224) ولی سخن راست را باید از روزبهان بقلی شنید که در بارة دیدن خضر و الیاس میگوید، من آشکارا آن دو را ندیدهام.