چکیده:
«نگاه دینی» و «نگاه سکولار»، دو نظام معنایی متفاوت برای حیات انسان ترسیم میکنند و پایهگذار دو سپهر کاملاً مختلف در زندگی انسان هستند. زندگی انسان در هر دو بستر دینی و سکولار، ویژگیهایی مییابد که متناسب با هرکدام میتوان از معناداری یا بیمعنایی زندگی انسان سخن گفت. ریجارد تیلور با اتخاذ رویکردی طبیعتگرایانه به مسئله معنای زندگی، میکوشد با تعریف زندگی بیمعنا و سپس با طرح مفهوم خلاقیت و بیان ویژگیهای آن بهعنوان ملاک معناداری، به مسئله بیمعنایی زندگی انسان سکولار پاسخ دهد. مسئله مطرح در این مقاله آن است که آیا با فرض وجود خلاقیت در حیات انسان سکولار میتوان زندگی انسان را معنادار دانست؟ در پاسخ، این ادعا را پیش کشیدهایم که بهرغم ادعای تیلور، زندگی خلاقانۀ انسان در حیات سکولار همچنان بیمعناست و تنها زندگی توأم با خلاقیّتی که در حیات دینی باشد، معنادار خواهد بود؛ بدین معنا که با توجه به ویژگیهای حیات دینی تنها انسان خلاق در ساحت دین است که میتواند با شکوفاساختن ظرفیتهای وجودیاش به زندگی خود معنا بخشد، ولی چون در حیات سکولار انسان خودآیین و خودبنیاد است، ویژگیهای لازم برای خلاقیت ادعایی تیلور برای معناداری زندگی تحقق نمییابد. از همین رو، فرجام زندگی سکولار همچنان به بیمعنایی میانجامد.
خلاصه ماشینی:
يا اينکه با نظر به مخلوق و آفريده ، پرسش از هدف و غايت فعل را طرح نماييم که در اين صورت ، پرسش از معناي زندگي حتي براي خداناباوران هم قابل طرح اســـت و آنان نيز ناچار از پاســـخ گويي به پرسـش فوق اند که البته پاسـخ ايشان ميتواند نفي وجود معنا و غايت (هدف نداشتن ) در حيات انساني باشد که پيامد آن پوچي و بحران بيمعنايي است و يا اينکه همچون برتراند راســل و برخي فيلســوفان تحليلي معاصــر، پاســخ هايي ســکولار به آن بدهند (مهدوي آزادبني، ١٣٦٨، ص ٥٥-٦٢)؛ يعني معنـاي زنـدگي را در اموري همچون پـايبنـدي بـه ارزش هاي اخلاقي مانند عشـــق و خدمت به همنوع يا درک معاني زيباييشـــناختي و يا رسـيدن به شـهرت و ثروت و قدرت خلاصـه کنند.
٢. راسـل در فلسـفۀ الحادياش ، مانند بسـياري فيلسوفان سکولار ديگر، زندگي را با وجود همه رنج هايش ، به دليل عشـق و معرفت و شـفقت داراي معنا ميداند، ولي در نقد اين گونه فلسفه ورزي سکولار بايد گفت از آنجا که هيچ نظام اخلاقي نميتواند فاقد مباني مابعدطبيعي و فلسـفي باشـد، فلسـفه انسان سکولار نيز که به ماديانگاري انجاميده است ، نميتواند در اخلاق به چيزي جز عاطفه گروي شديد (Sentimentalism) بينجامد که خاستگاه همه افعال اخلاقي و يگانه داور احکام اخلاقي را لذت و الم ميداند (ملکيان ، «اقتراح »، نقد و نظر، سال پنجم ، ش سوم و چهارم ، معنادار بودن زندگي، دوگونه نظريه وجود دارد: الف ) نظريـه هـايي کـه بـا در نظرگرفتن رويکردي فراطبيعـت گرا به معناي زندگي، اغلـب حول محور دين الهي شـــکـل گرفتـه انـد و معتقـدنـد بـدون دين حيـات انســـاني بيمعناســت .